این هفته دقیقا همون هفته ای از اردی بهشته؛
_البته الآن اردی بهشت و خرداد بگیرین شما؛ چون با یه کیلگ تنبل طرفین که در زمانی که می بایست پست رو به اشتراک نذاشته باهاتون_
که شما هر دانشجوی پزشکی ای رو که ببینین تو دانشگاه ما،
دستاش قرمزه.
و شاید به خاطر شغلی که داره هول کنین یه لحظه...
ولی بعدش که می آد جلو؛
_با یه نیش گشاد_
بهتون می گه:
"هول نکن حاجی؛ داشتم از درخت دم دانشکده توت می خوردم."
+ این قانون در مورد هر گونه دانشجویی صدق می کنه: دختر، پسر، چادری ، مذهبی، از راه به در، خر خون، ردیف یکی، عینکی، قد کوتاه، چاق، لاغر، دیلاق، خجالتی، هدفون به گوش، شه له له، مغرور، شاد، همیشه خسته، و حتی لال هایی مثل من! :)
+مشاهده شده که استادا از حسودی شون دانشجو ها رو بابت اجتماع زیر درخت توت به سخره گرفتن. دانشجو ها هم پاسخ دادن :"جوونیم؛ جوونی می کنیم استاد!" و جلو استاد شاتوت ترشی را بالا انداخته و ملچ مولوچ نموده اند.
+ به قدری توت سیاه زیاده که آسفالتامون سیاه شده و برای اینکه خراب نشن بچه ها توت صادر می کنن به فک و فامیلشون؛ و من واقعا خوشحالم از اینکه واسه یه بارم شده یه ویژگی خفن در مورد دانشگاهم پیدا کردم.
پ.ن: اگه شما هم مثل ما یه دانشگاه داغون قبول شدین در حالی که همه دوستای دبیرستانی تون شریفی و تهرانی و بهشتی ای بودن؛
دلشون رو بسوزونید با توت های قرمز شده ی درخت های دانشگاتون.
بگین:
" درسته که ما شهرستانی شدیم شماها تهرانی. درسته که درپیت حساب می شیم هم چنان. درسته که دانشگاه ما اون قدری داغونه که با شب آخر درس خوندن هم می شه توش الف شد... ولی تو اردی بهشت تبدیل به چنان بهشتی می شه که می تونی از همه ی بدی هاش یه جا فاکتور بگیری!"
به غلط کردن می افتن همه شون خصوصا که هنوز میان ترم هاشون هم تموم نشده باشه.:))
×تضمین شده.