Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

پایان نامه- اپیزود پنجم - و تاریخ زانو خواهد زد

من آخرین کسی بودم که پروپوزالم رو برداشتم،

و اولین کسی ام که پایان نامه ام داره تموم می شه...

می نویسم که بدونید وقتی می گم گاهی تو زندگیم بدجور به پوچی می خورم و راهی به غیر از غرق کردن خودم تو کارهای دیگه پیدا نمی کنم، دقیقا دارم از چی حرف می زنم.


خانم بخش اکو، امروز به من گفت تو اینجا چی کار می کنی بیست چهار ساعته؟ من هی می بینمت و جای تو خسته شدم.

گفتم پایان نامه!

گفت مگه دفاعت کیه؟

گفتم اگه بگم باور نمی کنید!

گفت یعنی یک هفته بعده؟

گفتم نه دو سال بعده! 

به حالت وات د فاک دیوونه ای چیزی هستی به من چشم غره رفت و نهایتا فکش افتاد و شکست، جارو خاک انداز اوردیم به اتفاق هم جمعش کردیم.

بعدش هم که دیگه تعطیل کردیم با هم بخش اکو رو.

خانمه گفت چی می خواهی بری برای تخصص؟ 

گفتم زوده هنوز ندانم. (به نتیجه رسیدم این جواب قشنگ تریه تا اینکه بگم من دلم نمی خواد و عرضه اش رو به خودم نمی بینم که برم تخصص)

بعد گفت همین قلب خوبه ها! 

بعدش هم شروع کرد که من شیمی خوندم.

گفتم پس چی شد به اینجا ختم شدید؟

گفت ده ساله به اینجا ختم شده... اشتباه کردم اشتبااااه. باید  ارایشگر می شدم!!!

منو می گی؟ مثل قورباغه خودم رو پف می دادم که فقط پق پق نخندم چون دقیقا چند وقت پیش این جوک رو شنیده بودم که همه خصوصا خانم ها حسرت می کشند چرا ارایشگر نشدند. :))))

یه مدت هم همین خانم من رو در بخش اکو حبس کرد و رفت بیمه تا برگرده. بهم گفت درب رو روت قفل کنم که نمی ترسی؟ منو می گی در حالی که از شرمندگی رنگ به رنگ شده بودم گفتم اشکال نداره فقط شماره تلفن بدهید اگر مشکلی بود تماس بگیرم ولی واقعا می ترسیدم در رو قفل کنه و بر نگرده من از بچگی می ترسیدم از این قضیه.

اقا عرضم به حضورتون نمونه هام جمع شد تقریبا. یکم سرعتم فرای کهکشانی بود.  پایان نامه ی کسی نمونده من برم جینگی انجامش بدم برگردم؟

کاش زندگی همه اش همین بود... تحقیق... پژوهش... دستیاری کنار دست استاد... مقاله... پروژه... جشنواره... رقابت. کاش می شد تا اخر من اینجوری زندگی کنم! جایگزینی ندارم واقعا. نمی تونم به درس و انترنی و دستیاری و مطب داری و کار کردن فکر کنم اون خیلی حالم رو بد می کنه ولی اینجوری که خودم رو ول کنند آدم می شم و می تونم تحمل کنم. و جالب اینه که نمی تونم روی یک موضوع تمرکز کنم! یعنی حس می کنم دیگه بعد یک هفته کنار استاد ایستادن و اکو دیدن، هممممه ی همممممه اش برام خسته کننده شد و دیگه دلم نمی خواهد قلب رو. به همین سرعت همه چیز دل تنوع طلب منو می زنه. استاد می گفت پس پاشو برو داخلی! که گفتم خب اخه کام آن داخلییییی؟ گفت چشه آیا پول توش نیست به نظرت؟ و هر هر زد زیر خنده. این استادا هم عجب بلایی اند خوششون می آد با جوونا یکی به دو کنن. که گفتم کلا حس می کنم خسته ام. که گفت پس خودت رو خسته نکن زیاد که انرژی داشته باشی برای تخصص.

بعدش استادم نشسته بود از ناکامی هاش می گفت... از اینکه استریت بوده و چه قدر رزیدنتی خر زده و یهو لحظه ی آخر استریتش پر شده مجبور شده دو سال وقفه بده. و حس خوبی داشت چون حس می کردم عجیب شبیه خودم بوده از لحاظ این ناکامی. 

راستی مکانی که استادش به این محقق جوان اختصاص داده دقیقا رو به روی دستشویی اساتید و پرسنل هست، هر بار هر کدومشون می خواهند بروند دستشویی قیافه ی نمک دون من رو می بینند شدیدا پوکر فیس می شوند موقع قضای حاجت. منم قبلش یک دور بلننننند می گم خستههههه نباشید استاد. :))))) قشنگ از صبح تا شب می شمارم فلان استاد دو بار رفت دستشویی اون یکی سه بار! ها ها ها. موش نخورتم.


یادتونه یه استاد ترسناک هم بود ازش تعریف کرده بودم؟ گودزیلا. استادم برد منو بهش معرفی کرد و گفت ایشون جوجو دکتر انترنمون هستند برای پایان نامه امدند (چپ نگاش نمی کنی) و اون استاد گودزیلاعه یهو کلی مهربان شد و به هم عین سامورایی ها تعظیم کردیم. جالبه... من با ادم یه ماه پیش فرقی ندارم ولی همین لقب انترن چه یهو جدی می کنه همه چی رو! این گودزیلا منو از درمانگاه انداخته بود بیرون حالا داشت اینجور تحویل می گرفت. نمی فهمم... به خاطر استادمه دیگه. 

بعد اقا من یه چیزی رو ده بار نفهمم استادم برای بار یازدهم می گه عب نداره تو تازه واردی بیا برات دوباره توضیح بدم و دوباره یادم می ده فلان پارامتر رو از کجای سیستم دربیارم انگار نه انگار من سال ها استاژر بودم و باید اینا رو یاد می گرفتم. خدا وکیل که صبر ایوب داره! تازههههههه هر لحظه کلی متغیر به ذهنش می آد می گه چون تو خیلی قدری این متغیر هم اضافه کنیم مقاله خوشگل تر می شه. بعد من صرفا عکس گرفته بودم از اکو ها و یکم مرتب شون کرده بودم با paint ویندوز! این استاد امروز اینقدر از همین کار ساده کف کرده بود احسنت احسنتی می کرد که نگو! می گفت پس بی راه نیست اون یکی استاد راهنما اینقددددر ازت تعریف کرده وقتی خواست به من معرفی ات کنه! که من وات د فاک شده بودم که اصلا اون چرا تعریف کرده اونم منو نمی شناخته! :))) خلاصه از همه ور هم هندونه ها رو می چپونه زیر بغل من و منم کاملا شخصیتی دارم این روش روی بنده جواب می ده، بدم جواب می ده.

خیلی راضیم از اساتید راهنمام. یعنی واقعا زدم تو خال ها... فکر کنم هرچی بدبختی کشیدم این یکی رو تو زندگیم آس خوشگلی آوردم. بابا تحقیق های گذشته این شکلی نبود که باید کلی می دویدی دنبال استادا فقط سر می دواندند. اینجا ولی من یک کامپیوتر دارم که فول اینترنت وصله و یک اتاق کنفرانس بزرگ رو استادم داده دستم و تازه می گه برام چایی هم می آرند و خودش هم از داخل کمدش واسم بیسکویت شکلاتی می آره و تمام مدت کنار دستم داره اونور اکوی استرس و اکوی توراسیک و اکو مری می کنه و صدای عق عق مریضا در پس زمینه می آد و هر کاریش داشته باشم جینگی بهم جواب می ده. واقعا کیفور شدم اینقدر این استاد ماهه. بعد اونوقت من وقتی می رفتم بایگانی واسه باقی تحقیق ها مثل تف باهام برخورد می کردند کثافت های بایگانی خر. این بخش اکو خیلی بهشته خیلییییی...

یعنی اینقدر خوبه من تصمیم گرفتم نمونه ی باقی مقاله هام رو هم از همین کامپیوتر استخراج کنم قاچاقی به هوای پایان نامه. چون نمونه های پایان نامه که تقریبا تموم شد! در این حد که امروز دنبال دفتر قدیمی ۹۷ بودند برام چون سال ۹۹ و ۹۸ رو تموم کرده بودم. 


ها بهتون نگفتم! خودمم رفتم اکو! سالم بود. باورم نشد ولی بهم گفت جمع کن برو سالمه. Mild MR و Mild TR داشتم که گفت اینو همه دارند و قلب پر توانی داری. حیف شد من امید داشتم  یه چیزی دربیاد انترنی پیچ بخوره ها. یعنی صرفا به خاطر همین بود زیر بار اکو رفتم وگرنه شما که می دونید من چه قدر از انجام اقدامات تشخیصی روی خودم بدم می آید. و واقعا مشکلاتی هم داشتم که باورم نمی شد وقتی گفت اکی سالم! ظاهرا که سالمم معنی درد مرا سرسره ها می فهمند.


دیگه اینگونه...


پ.ن. ها اون یکی استاد راهنمام هم چپ و راست داره راضیم می کنه روی اصول اخلاقی پژوهش پا بذارم و اصلا هم ناراحتش نباشم. به نوعی داره منو با فضای تحقیقاتی ایران اداپته می کنه. می گه نمی خوام چیزی که من اون همه سال با وجدانم کشیدم تو هم بکشی. یکی باید می بود به من می گفت. ولی حالا من هستم به تو بگم. از همین اول بدون تو ایران برای محقق بودن نباید استاندارد جهانی رعایت کنی.  و این استاد خودش این قدر موجود با اخلاقیه هر جا من می گم فلانی استاد راهنمام هست فوری شروع می کنند می گن به به عجب گلیه، برای همین اصلا من نمی تونم هضم کنم اینجور کمر بسته من بی اخلاق بشم! مثلا می گه لازم نیست کد اخلاق بیاد... لازم نیست رضایت نامه بگیری... لازم نیست به مریض بگی تحقیقه. بگو وضع خطرناکه تا مراجعه کنند و ...


پ.ن. فول عظیمم هم این بود که می خواستم فردا هم برم، ولی گفتن فردا اینجا تعطیله و هر بار من می پرسیدم یعنی واقعا تعطیله؟ تا آخر گفتند می فهمییییییی مبعثه تعطیله لامصب! اروم بگیگیر.

نظرات 3 + ارسال نظر
مراد چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 22:46

وای کیلگارا اصلن نمیدونم چی میگی! راستش وسطاش خسته شدم از خیر این پست گذاشتم
این پسره هنوز دکتر نیس اینجوری حرف میزنه دیگه دکتر بشه چی میگه!
کاش ژنرال پیدا میشد و باهات کل کل میکرد
آخه اون زبون تو رو خوب میفهمه ولی فک کنم از دست من ناراحت شده باشه آخه بهش گفتم ( سرجوخه )
از ژنرال عذر خواهی میکنم لطفن بیا به کیلگارای گردن شیکسه سر بزن آخه من نمیدونم چی میگه!
راستی شایان خان هم پیداش نیس!

ژنرال پنج‌شنبه 21 اسفند 1399 ساعت 10:32

حدیث داریم:
"أفضل معلم هو الذی یعطی البسکویت لتلمیذه!"

Marzi پنج‌شنبه 21 اسفند 1399 ساعت 19:14 http://rozegaremarzi.blogsky.com

چه باحال تعریف میکنی
خیلی خوب بود. احسنت.

کامنت ژنرال لایک داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد