از یک سال به خودت می ایی و می بینی قضیه یهو جدی می شه،
که جدی جدی، داری می ری قاطی پزشکا،
که جدی جدی واقعا کم کم ازت انتظار می ره در حالی که خودت با خودت فکر می کنی، من خر کی بیدم؟ :))))
روز پزشک می تونه قرینه ترین و راضی کننده ترین باشه وقتی یک شهریورت بیفته روی شنبه و اول هفته،
می تونه تعطیل باشه و همین یه روز که حس و حالش خریدار داره تو بیمارستان خودت نباشی، مثل امروز،
می تونه قشنگ باشه مثل حس خوب داخل پیام های شن های ساحل که چه بیام اینجا چه نیام مطمئنم داخل اینباکسم هست و انتظارم رو می کشه...
می تونه استرس انگیز باشه مثل پیام گرفتن از دوست های رشته های دیگه که شاخ فرضت می کنند و چپ و راست پشت اسمت دکتر می گذارند،
می تونه غیر منتظره وقلب چروک دهنده باشه، مثل تماس خاله مادرت که می گه :"حالا که امسال مادرجون نیست، من به جاش زنگ می زنم !"
می تونه کم و خالی باشه، مثل نبودن صدای لرزون مادر جون،
می تونه بهانه باشه، واسه شنیدن صدای پاره های وجودت، پدر بزرگ و مادر بزرگت که رسما سه فصله ندیدی شون،
می تونه پر از احترام باشه مثل پیام مهندس پروژه که شش صبح خروس خون فقط حواسش هست به عنوان اولین کاری که از خواب پا میشه برات پیام بفرسته،
می تونه حسادت انگیز باشه حتی، وقتی می بینی انگاری یه سری ها با همین یه روز خونشون رفته تو شیشه و به زور جهت خالی نبودن عریضه وجودشون رو شیاف می کنند،
می تونه پر از عشق باشه مثل گلی که قراره دوشنبه برای یکی از استادام ببرم و از الان ذوقشو دارم،
می تونه پر از خاطره باشه، که بشینی تو کوچه پس کوچه های این چند سال با خودت خلوت کنی،
می تونه انرژی بخش باشه، مثل "اره بابا استاژر ها هم حسابند." پزشک های فامیل،
می تونه پر از شگفتی و هیجان باشه، مثل جواب پیام "ممنون عزیزمِ" خدای سی و نه ساله ای که یک سال و نیمه منتظرش بودی و بالاخره می بینی بعد یک و سال اندی بهت پا داده!!،
می تونه پر از امید و آرزو و شوق باشه، واسه کنکور تجربی هایی که بدون دید الان با خودشون دلشون رو صابون می زنند ایشالا سال بعد روز ماست،
می تونه دل انگیز و گرم باشه، مثل گل افتابگردون استاد زنان،
می تونه پر از دلتنگی باشه، مثل اون یکی استاد زنان که گفت برای همه مون دلش تنگ شده،
می تونه پر از تقلب با دوست صمیمی شاخت باشه، که یک ساعت وقت می گذاره و پشت تلفن وقتی پوکر فیس هستی، گل می گیره به سر تو با امتحان ان لاینت تا فقط نیفتی و با پانزده و نیم واحدت پاس بشه و واقعنی یه روز پزشک بشی،
می تونه پر از خستگی باشه، مثل بیهوشی مطلق بعد یک شب زنده داری برای امتحانی که خیالت راحت شد پاس شدی،
و حتی می تونه پر از درد باشه، مثل از دست رفتن همه ی اون پزشکایی که قبل کرونا بودن و الان نیستند.
اینو می دونم که کم کم چه بخوام چه نخوام،
ناخوداگاه یه روز رفته تو تقویمم،
که حس توش برام مثل روز اول عید
روز اول مهر
روز معلم
روز سمپاد
روز دانشجو
روز جهانی کودک
یا چهارشنبه سوریه.
این روز روز خالصیه. نه می گم مخصوص و نه قشنگ. خالص.
و بخش قشنگش برای من حساب کردن خودم جزو این جامعه نیست، بیشتر اونجاست که می تونم محبتم رو به همه ی استادهای باحالی که دیدم این مدت تو بیمارستان و کلی ازشون یاد گرفتم و زندگی سازم بودند، از عمق وجودم ابراز کنم،
من بی تملق استادایی دیدم که جونم واسشون در می ره، نمی دونم شخصیت خودمه یا این ها واقعا اینقدرر ماه و خوبند،
استاد قلبی دارم که وقتی آنژیو می کنه کم می مونه از ذوق گریه ام بگیره با لباس سربی!
من مثل باقی دانشجو ها نیستم که بگم ها دانشجوی پزشکی بدبخته و امیدی نیست،
اینجور نیستم که قدر دان دانشگاهم و استادام نباشم،
من عاشق این فضا شدم،
من رفتم با چشم های خودم دیدم که اون تو چه خبره، فهمیدم که این قشر واقعا زحمت کشند، و اگر کل سال هم بخواهند به اسم این افراد نام گذاری کنند، حق دارند چون کمشونه.
اره خب من افتادم جراحیو به خاطر فاز مزخرف پارسالم که برداشته بودم، (و هنوز نه باورم شده و نه بچه ها اگه بفهمند باورشون میشه. تاریخ سازی نابی بود و برای همین هنوز تو ذهنم خودم رو افتاده حساب نمی کنم! صرفا با خودم می گم شرایط بر وفق مرادم نبود و روز روز من نبود پارسال و رکورد نیفتادگی ام و معدل خفنم هنوز پا برجاست :)))) و امیدوارم با شرایط خاصی که وقتی برای استادم تعریف کردم برام در نظر گرفت بتونم خاطره ی بهمن و دی ها رو کامل پاک کنم از ذهنم).
بلد نبودم آن لاین امتحان بدم و درسش هم نخوندم و واسه پاس شدن عفونی ام خیلی التماس کردم و هنوز نمی دونم دو هفته بعد که جوابا بیاد بالاخره اسمم جزو افتاده ها میشه یا نه،
من گاهی خیلی لجباز می شم و فکر می کنم دوستام خیلی خرخون و تک بعدی اند،
و با خودم می گم طبق صحبت های نوجوونی مون پزشک شدن همون هارد اکسترنال شدنه نه بیشتر،
و خیلی وقت ها برای دانش های حفظی ارزش قایل نیستم،
اره خب خیلی وقتا هم حوصله ندارم و نصف نخوانده می رم سر امتحان،
اون وقتایی هم که حوصله دارم به زور جزوه نمره می ارم نه به خاطر دانشم،
خیلی وقتا هم اصلا نمی فهمم باباجان و حس می کنم اب در هاون کوبیدنه،
ولی بازم با همه ی اینا که منو در تیررس یک پزشک خوب نشدن قرار می ده از این جو لذت برده و معتقدم این راه باحاله.
خدایا، بزرگوار
منو از دانشگاهم جدا نکن،
من دق می کنم.
کاش من تا اخر عمرم استاژر بمونم.
خدایا منو تا اخر عمر استاژر نگه دار که گل دوران تحصیلمه.
که همین جور لب خط باشم و روی مرز دستامو باز کنم و آزادانه راه برم و لذت ببرم و پرواز کنم. نه واقعا پزشک باشم و نه جدا باشم از این فضا.
پ.ن. به مرحله ای رسیدم (مثل یک نهال چنار جوان) که کاملا رگ و ریشه دوانده، و هل یس، دوباره اگه جدا بشم از این فضا، مطمینم مثل سال اول دانشگاه می شم دوباره به خاطر تغییر محیط. شلوغی دورم رو الآن کاملا می پسندم.
چه لوس
لوس تر حتی:
بوس بوس ستاره بچینی،
ماااااااوچ گنده! :))))))
همه می گن نم نم بارون، اما ما می گیم....؟ عشقبازی آسمون.
فازت چیه اومدی این زیر به عنوان اولین کامنت حال ما رو بگیری بری اخه؟ عجب. خدا آفریده.
شما را به "می تونه ی" شماره ی نهم ارجاع می دهم.
تقریبا مطمینم به عمرم شکلکی که فرستادی رو تا حالا واسه کسی نفرستادم. یکم حس خوب بپراکن به دنیا، جای دوری نمی ره.
ای جانم پزشک گوگولی ...چنار قشنگم ایشالله همیشه سرحال خوشحال و سلامت باشی ^_^
کیلگ جان؛ پیام پر از مهربونیت رو خوندم. از اینکه انقدر رقیق و پر احساسی خیلی خوشحال، مفتخر و غبطه خور هستم. از اینکه من الگوت باشم ناراحت ام؛ چون باید الگوی آدم حسابی داشته باشی! ولی از اینکه دوست هستیم بسیار بسیار خوشحال ام و امیدوارم بزودی دوستیمون در دنیای حقیقی هم تداوم پیدا کنه. امیدوارم یاد بگیری چجوری مجازی امتحان بدی و اگه لازم شد بیا تا با هم امتحان بدیم و دیگه ترس افتادنت رو نداشته باشیم!! پزشک بودن حس خوبیه و آره بابا استاژرا هم حساب اند!! روزت مبارک آقای دکتر! قلب قلب قلببببب
سلام :)))))))
روزززت مبارک بوده باشه کیلگ :)))))
[به صورت خیلی واقعا شرمسار از اینکه چرا یادم نبود]
تا سه روز میگن میشه تبریک گفت (سر فرو رفته در یقه).. ولی روزت مبارک . دانشجویی خیلی خوبه کاش می شد هیچوقت فارغ ااتحصیل نشد وصدالبته امتحانم نداشت
قلبم واقعا اکلیلی شده.نمیدونم چرا ولی اره.
بغل : )