Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

خارام خرش خانان

روز خیلی سردی بود

گربه را دفن کردیم

بعد جعبه اش را بردیم 

و در حیاط پشتی سوزاندیم

کک هایی

که از زمین و آتش فرار می کردند،

در سرما مردند.

- ویلیام کارلوس ویلیامز-



قلب تو از دنده ی من آفریده شده،

دستان تو از دنده ی من آفریده شده،

سینه ی تو از دنده ی من آفریده شده،

بی وفایی تو از دنده ی من آفریده شده،

جدایی از تو نیز

از دنده ی من آفریده شده...

-غاده السمان-



بر روی جسد روزهایمان،

عشق ما مُرد

بی آنکه جان بدهد.

-غاده السمان-



با کودکانی که در خردسالی بازی می کردم،

لوییز با موهای قهوه ای به هم تابیده اش که بر می گشت،

و آنی با طره هایی گرم و وحشی.

فقط در خواب است که زمان ناگزیر فراموش می شود.

تعبیرشان چیست؟ کسی می داند؟

دوش تا مدت ها سرگرم بازی بودیم،

و خانه ی عروسکی در پاگرد پله ایستاده بود،

سال ها چهره ی دلنوازشان را تیز نکرده بود.

و من با چشم هایشان مواجه شدم و آن ها هنوز مهربانانه بودند.

تصور می کنم آیا آن ها هم مرا در خواب می بینند؟

و من نیز برای آن ها به سان کودکی خرد هستم؟

-سارا تیسدل-

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد