من حواسم هستا،
جدیدن خیلی دارین تند تند ازدواج می کنین. تابع نمایی شده چیه...
امروز داشتن بهم می گفتن آره فلان سال بالایی ه دارو، منو می گی یک احساسات غریبی داشتم..
هی می گفتم مطمئنی؟ مطمئنی خودشه؟ این که هم سرویسی من بود. حالا انگار حکم هم سرویسی من بودن طرف رو از ازدواج کردن مبرا می کنه. :))))
بابا گند بزنن توش، از تبریک این یکی هم جا موندم، چه دنیای مزخرفی شده همه چی به یه نخ مجازی جات بنده. توش نباشی از حال هیشکی خبردار نمی شی!
یعنی آدم به یکی که پنج خروس خون صبحا سرشو می ذاشته رو شونه هاش خر و پف می کرده هم نمی تونه تبریک بگه؟
یعنی آدم نباس به یکی که پف زیر چشاشو دیده، با هم تو برف منتظر سرویس رژه رفتن سگ لرز زدن، یخ ریختن تو لباس هم بتونه تبریک بگه؟
بابا لامصب ما با هم زیر یه کاپشن می خوابیدیم. اصلا به چه حقی بچه محلتو دعوت نکردی؟ :)))
چه دنیایی. چه دنیایی.
دوباره می ریم تو پروسه ی حالا من به این یکی چه شکلی تبریک بگم!! وات د.
به اون قبلی که هر کار کردم نشد و نگفتم. این یکی هم که گویا پنج ماهه ازدواج کرده. یا خدا.
من بعد همین پست پا می شم، بر ترسم غلبه می کنم و بهش پیام می دم. خیلی بی صفتم اگه این کارو نکنم.
ایشالله خوشبخت بشن ^_^
بله بله خوشبختی چراغ راه رفیقانمان باد.
ایشالله عروسی خودت
ها ها دعوتت می کنم هزار سال دیگه به قول خودت.
ما لرا رسم داریم داداش داماد میاد یه کمر بند میبنده دور کمر عروس. واسه کمر بند دم روباهه رو میارم میدم دست ایزو ببنده دور کمرش...یح یح یح
البته اگه بو گندش بره...امروز رفتم سر زدم بهش یکم بو گرفته بود.
لُرا؟ خب همه شون همچین رسمی ندارن، می دونستی که ما هم یه رگ و ریشه ی لر داریم ولی تو عروسی ندیدم از این کارا.
منتها ترکا هم همچین رسمی دارن. بعد اون کمر رو هزار بار گره می زنن به نیت بچه های پسر زیاد و زیاد تر. یه بار که عروسی تُرک رفته بودم فهمیدم.
ولی اینو بهم بگو، الآن تو خودت ایشالا به سلامتی چی می کنی وقتی داداش نداری با این رسمتون؟ حالا نیس همه چیش اکیه، ما الآن درگیر این کمربندیم. :))))
تو غمت نباشه، من خودم اکی می کنم بوش رو. اصلا شده دوش می گیرم واسش با ادکلن.
واقعا من که داداش ندارم چکار میکنم؟!
عجیبه واقعا..
نه اصلا هم عجیب نیست. من و بابام اختلاف سنی زیادی نداریم..۲۴ ساله..مثلا بابام داداشم میشه :|||
رگ و ریشه لری ت قبلا لو داده بودی ماهی گلی جون :)
اممممم دمه رو هم از مادر بزرگ گرامی پرسیدمگفت یواش یواش بوش میره.
الان دیگه واقعا خوابممیاد و شب بخیر :||
آره کنجکاو شدم یه لحظه واقعا طرح مسئله کردم. :)))
نه بابات که نمی شه که...
حالا شما باقی ملزومات رو فراهم سازی کن، من قول می دم کمربند رو یه کاریش می کنیم واست.
داشتم فکر می کردم اون دم روباه خیلی کوتاهه، نمی شه دور کمر بست اصلا! چه برسه به گره زدنش.
عنوانت یعنی چی؟
اسم مستعار ساختم تو ذهنم واسش.