Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

معامله

همه ی الماس ها،

اسکناس ها،

گُلد ها،

جوئل ها،

دیاموند ها،

الکسیر ها،

 بج ها،

و هر چی ازین قبیل ک تا اینجای کار تو بازی کامپیوتری هام achieve کردم  و به هیچ عنوان کم هم نیست و واسشون جون کندم رو میدم،

به یک شرط.

ک دیگه تو هیچ وقت و تو هیچ جمعی اینقد احساس اضافه بودن و تف سر بالا بودن و دستمال  ان دماغی بودن و علف هرز بودن و کاغذ تیکه پاره بودن و نامرئی بودن و ظرفیت مازاد بودن و  وجود نداشتن و اینکه چه همه با هم خوشن چقد من اضافه ام الآن این وسط باید سریع تر فرار کنم و چقد من یه راس ایزوله ام و چقد وجودم به درد نخوره و چرا الآن من بیرون حلقه ی بچّه ها ایستادم در حالی ک قرار بود توش باشم و چرا پشت همه به منه و چرا موقع خداحافظی و سلام همیشه فقط من از قلم می افتم و طرف ماست ماست از جلوم رد می شه و  چرا هیچ نمی فهمم چی می گن و شاید بهتر باشه بزنم به چاک اینا با من راحت نیستن و نیگا رسما دارن رمزی صحبت می کنن با هم دیگه چون من دارم خودمو بهشون تحمیل می کنم و  چقد وصله ی ناجوری ام و چقد لولی وش مغمومی ام و چقد سنگ تیپا خورده ی رنجوری ام و قس علی هذا  رو نداشته باشم. 

امروز یه لحظه وسط حیاط دانشکده، وقتی نقطه کم آوردم برای دوختن مسیر نگاهم... به این معامله رسیدم. در عرض پنج ثانیه، حدود صد تا نگاه مختلف رو کاویدم، تو چشمای همه شون رفتم و واقعا اضافه بودن خودمو حس کردم.  مثل این بود که همه داخل فیلمن. من ولی انگار اومده باشم تو قدح اندیشه صرفا برای تماشا با یه بغل پاپ کورن که اون تیکّه های سفتش لای دندونام گیر می کنه.

نظرات 6 + ارسال نظر
شن های ساحل چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 06:20

کیلگ باید بری مشاور می دونی رفتار مردم با ما تقریبا همیشه بازتاب یه سری حس های درونی مونه حتی حس هایی که ممکن ندونیم چرا وجود دار یا اصلا وجود داره مخصوصا وقتی می بینی یه سری احساسات منفی خودت مثل یه الگو تکرار میشن اینا همون الگوهایی هستن که تا قبل از سه سالگی حس کردی باید کمک بگیری و این الگو تغییر بدی خودت تغییر بدی تا دیگه این احساس اذیتت نکن یا اصلا وجود نداشته باشن منم از این الگوها دارم یکی دوتاش تغییر دادم ولی چند تا دیگه مونده...الانم که این حس داری عادی خسته شدی از امتحانات ادم وقتی خسته هست آسیب پذیرتره یکی از بدترین الگوهای رفتاری من سه سال پیش توی اوج خستگیم فعال شد خیلی به ضررم بود ولی همه اون انرژی که میزاری خودت تغییر بدی همه سختی که تحمل می کنی که بهتر بشی ارزشش داره....الان عادی این احساس داری خودت اذیت نکن اشکالی نداره اینجوری حس می کنی فقط باید بدونی واقعی نیست مغزت گولت میزن به دوستایی که این چند وقت پیدا کردی نگاه کن ببین چقدر پیشرفت کردی چقدر روابط عمومیت قوی تر شده یادت می اد دو سال پیش اینطوری نبودی ولی تلاش کردی که عالی بود الانم باید اطلاعات جمع کنی تا خودت بازم تغییر بدی
و اینکه الان سعی کنی خیلی بهتر تا بعدا چون این حس عدم پذیرش منم داشتم که بخاطر رفتار پدرومادرم در بچگی بوده ازخود این حس که چقدر الکی می تون گولت بزن و اذیتت کن بگذریم یه سری عوارض جانبی داره که بعدا می تونن رشد کنن اونا بیشتر روی مخ هستن:))))
نزار مغزت گولت بزن اطرافیان شاید 5 درصد باهات اوکی نباشن اون موقع خستگی بهت صددرصد نشون مید واقعی نیست

دال چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 09:29

وی با خواندن این پست دوازده سیزده سال به عقب شوت می‌شود و همزمان هم خنده‌اش می‌گیرد هم لالمانی.

جدّی؟ عجب.
وی اکنون بعد دوازده سیزده سال چگونه با موضوع کذا کنار آمده؟

شایان چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 10:01 http://florentino.blogsky.com

اینها علتش این است که برای آنها وقت نمیگذاری و با آنها در زندگی ات حضور ندارند تا بتوانند تو را داخل خودشان حساب کنند. اگر خیلی مایلی اجازه ی ورود به زندگی ات را به آنها بده...بعد ببین چه طور تو را با اسم کوچک صدا میزنند. البته این عمل با توجه به شناخت ما از شخصیت شما اثرات مخربی روی روحیه تان دارد و بهتر است همینی که هستید بمانید تا زمانی که پولدار شدید و ملت به خاطر پولتان بهتان لبخند بزنند.‌آن زمان کلا همه چیز راحت تر است

نخندون منو ساعت قرینه ای. نمی تونم بخندم.
آقا ولی درد داشت. الآنم همونه وضعم.
علامت ورود ممنوع نکوبوندم اون جلو ک. کمم نمی ذارم وقتی با کسی رفیق می شم واقعا. ولی خب یه سری چیزا رو ک تجربه کنی بر اثر گذر زمان نا خودآگاه گارد می گیری ک بیشتر نخوری.

دو سه هفته پیش بود حالم بد شد؟ اون موقع دقیقا زمانی بودک یکم گاردمو کنار گذاشته بودم و اونجوری چپ و راست شدم ک تا یه هفته فقط حس می کردم به جای قلب حفره ی پریکاردی دارم فقط.

ولی کلا چیزه. خدا خلق کرده دیگه.

Human repeler یا دفع کننده ی انسان ها.

شایان چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 11:46 http://florentino.blogsky.com

ول کن جهان را عامو...بشین درست بخون آخرش یه خری گیر میاد رفیق شیشه تو شه..(صداش در نیار ولی منم منتظرم شاید یکی خر شه بیاد رفیق شیشم شه)

دال چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 16:52

وی بعد از اینکه کلی بلا سرش آمد، یک سری از دارایی‌های واقعیش را داد و به جایش یک پوست کلفت‌تر گیرش آمد که تأثیر این مزخرفجات را کم کند.

مرد پاییزی جمعه 13 بهمن 1396 ساعت 14:54 http://unheardarias.blogsky.com/

چقد می نویسی کیلگ ... یعنی من که روزی چهارتا پست می‌نوشتم پیش تو کم میارم ... اگه کامنت نمیذارم، بدون که خیلی خسته م و بی حوصله ... حتی توی این یه هفته نرسیدم پست هات رو بخونم ...
ولی میام و میخونم ... نمیذارم چیزی از دست بره ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد