اعصابم فوق العاده خورده!
و مشکل اینجاست که درست نمی دونم سر چی...!
یادم میاد تو عید که داشتم درس می خوندم یه چیزی که الان یادم نیست تو دستم بود!
بعد این چیزی که تو دستم بود، در مقابل نور از خودش یه رفتار خیلی عجیبی نشون می داد که درست یادم نیست!
مثلا رفتار عجیبش تو این مایه ها بود که سطح مقطع گرد داشت ولی وقتی می بردیش بالا نزدیک نور لامپ، شکلی مثل گل روی کاغذ تشکیل می شد که بازم یادم نیست درست چه شکلی بود!
مثل این که شما یه دایره رو ببرین جلوی نور و سایه ش مثلثی شکل باشه!
بعد از کلی تفکر پدر و مادر و برادر و این حرفا رو درگیر کردیم.
مادر که فرمود خودت رو درگیر نکن. حتما یه چیزی می شه دیگه چه اهمیتی داره؟ درست رو بخون!
پدر کمی فکر کرد و تهش مغزش سوت کشید و درجات تعجب خود را ابراز نمود.
فینقیل کوچولو هم هاج و واج تر از من شی ء مذکور رو مقابل نور جلو و عقب می برد و فریاد تعجب سر می داد!
و این سه تا الان هیچ کدومشون یادشون نیست که اون شی ء کوفتی چی بود.
ولی من برای این که این پدیده رو در آینده بررسی کنم ازش عکس گرفتم! و کلی فیلم پر کردم و توضیح دادم توش که مشکل چیه و اینا! ولی الان هر چی می گردم فیلمه نیست! شایدم یادم نیست کجا سیوش کردم...
و این فراموشی داره من رو می کشه. اصلا نمی دونم چی شد که یهو یاد چنین چیز مزخرفی افتادم.
لعنت.
می خواستم باهاش نوبل بگیرم.
یا حداقل با معلم فیزیکمون سرش بحث کنم...!
اینو نوشتم که دیگه بیشتر از این یادم نره.
اون عکس و فیلم باید پیدا شن.
باید بعد کنکور پیداشون کنم!!!
باید!
باید!
این پستو یادت نرفته باشه..
البته شایدم تو پستای بعدت درموردش نوشتیو من ندیدم.
خلاصه گفتم ک حواست باشه
واااای مرسی مرسی. خیلی حال کردم با این نظر!!!!
انگار که گذشته هام رو پرت کرده باشن تو صورتم.
باورم نمی شه که کمتر از یه سال پیش چه قدددددر انرژتیک بودم و به زمین و آسمون گیر می دادم!
الآن که یه فلش بک زدم حس می کنم یادم می آد اون جسم دقیقا چی بود.شاید به خاطر اینه که از استرس اون لحظه ی فراموشی بیرون اومدم.
ولی باید یه دور برم تو اون مکانی که اون روز درس می خوندم، دوباره چکش کنم.
اگه جواب داد که یعنی همون بوده و تازه می شه روش فکر کرد... تو وبلاگم می ذارم عکسش رو!
اگه جواب نده یعنی هنوزم اشتباه می کنم و حافظه ی به درد نخورم هم چنان قصد داره به در نخور بمونه!
سپاس.