وقتی ساین آوت (از دوستای المپیادیم که سال سوم ول کرد به علت شیرازی بودنش علی رغم مستعد بودنش :دی) بهم می گه:
-اینستای پریش رو دیدی؟
-آره. از ACM شریف عکس گذاشته بود.
-دیدی چقد خفن بود؟
-{کیلگ با حسرت} اوه. آره.
-منم وقتی عکس هاش رو می دیدم فحش می دادم. دقیقا همونیه که می خواستیم. جو ِش... خفونیتش!
-پریش شده بود از اینایی که وقتی سوال حل می کنی بادکنکت رو واست میارن. خخخخ
-می دونی چیه؟ باز من این شانس رو دارم که سال بعد چنین خاطراتی داشته باشم. ولی تو امیدش رو هم نمی تونی داشته باشی حتی!
- ساین اوت؟
-چیه؟
-می دونستی خیلی قسی القلبی؟
-قابلی نداشت!
{باید اعتراف کنم که دوباره نوشته بودم غسی القب و رفتم یه دور پست گذشته رو خوندم} ...!
خیلی دوست داری برو یک بسته بادکنک بخر باد کن بده به بچههای توی کوچه.
خاطرهای که آدم خودش توش نبوده باشه به چه دردی میخوره؟ مسابقه را آدم همیشه میتواند بدهد (codeforces, top coder, bayan, ...). مسابقه میتواند مشخص کنه که کی به نمایندگی از بقیه میره مسابقه میده، ولی نمیتونه مشخص کنه کی لایق بردنه. به نظرم اونهایی که میان مسابقه میدن و میدونن نمیبرن و دلسرد نمیشن خیلی از آنهایی که به ضرب هزار تا معلم رفتن المپیاد/شریف و باز هم به ضرب معلمهای دیگه رفتن جلو دارند. مثل کسی که میخواهد از ۱۰ بره به ۱۱ و کسی که میخواهد از ۰ به ۱۰ برسد.
به نظرم دلیلی داره که هر کسی به یک راهی میره، اینکه آدمها متفاوت اند. به خاطر همین تفاوت است که نتیجه هم متفاوت میشه. نحوهی تفکر متفاوتت میتواند کمک کند به نتیجهی جدیدی برسی. پس قبل از اینکه داستان تموم بشه تسلیم نشو.
منظور من صرف بادکنک پخش کردن نبود که! :|
در کل یه حسرت خیلی عمیق بود برای پوزیشنی که علی رغم میل باطنی م نمی تونم هرگز توش باشم.
ولی با حرفت موافقم. از یکی از این بزرگای معروف خوندم:
"برای این که از بقیه تمایز پیدا کنید باید راهی رو برید که بقیه تا به حال نرفتن! اگه همون کار های بقیه رو تکرار کنید میشین مثل اونا."
البته تناقضی که این وسط وجود داره اینه که اونی که از "صفر" می رسه به "نه" تجدید می شه. ولی اونی که از "نه" می رسه به "ده" نمی افته!