Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

دعوای هزار و یکم دو روز قبل از اتمام انتخاب رشته

-تف تو روت.

(من در اتاق رو می بندم...! چون تقریبا می دونم چی انتظارم رو می کشه.)

-تف تو روی خودت.

-شاشیدم به حلقت!

-خاک بر اون سرت.

-خاک براون سر خودت.

-ببر صداتو...!

-این رسوایی رو جلوی پدر مادر خودت به سرت میارم. (هجوم به سمت تلفن)

-حیا کن پسر. (با صدای لرزون عزیز)

.

.

.


یه زخم خورده از کنکور باشین. رتبه تون افتضاح شده باشه. با استیصال در حال خوندن نظرات وبلاگتون باشین برای انتخاب رشته که بد بخت تر اینی که هستین نشین. یه کامنت طولانی طور رو بسی طولانی تر جواب داده باشین و تایید نشده باشه و پریده باشه هوا. هوار بشنوین و جیغ و فریاد. و این باشه مکالماتی که بین پدر و مادرتون جلوی عزیز انجام میشه.

شایدم تقصیر یکی دیگه س که خراب شد کنکورم، هوم؟!


+تپش شدید قلبی که گویا جدیدا داره واکنش نشون می ده نسبت به این دنیای لعنتی فیک!

+صحبت هم زمان با مادربزرگ اونور در مورد نتایج کنکور که تا حالا شدیدا ممانعت می کردی ازش  و در می رفتی از زیرش و الآن برای جلو گیری از آبرو ریزی داری اینجوری جمع می کنی قضیه رو. با ریخته شدن آبروی خودت. گریه ی شدید. اشک خیلی خیلی زیاد. بذار فکر کنه به خاطر استرسه اعلام نتایجه. چی کار کنم دیگه؟ تا چد حد بریزم تو خودم؟ به درک! بگری کیلگ...

+حالم به هم می خوره فقط. جدا نمی کشم! :]