کتابی بود در کتاب فروشی،
رویش نوشته شده بود:
"ادامه ی شازده کوچولو،
دارای تاییدیه ی رسمی از بنیاد آنتوان دو سنت اگزوپری."
هم زمان که محتویات معده ام فواره می زد به بیرون و می پاچید روی کتاب ها،
ساده گفتم "چه طور دلت آمد، آشغال عوضی؟"
و مثل آپچاک (هیولای استفراغی بن تن)، کل قفسه را با استفراغ اسیدی ام حل نمودم که گوارای وجودشان باد. بدین شکل:
اصلا نمی دانم نویسنده اش که بود حتی.
خواندم اسمش را ولی به قدری مشغول عق زدن بودم که در خاطرم ثبت نشد.
شما هم هیس باشید.
این پست را درد دل در نظر بگیرید و وانمود کنید بعد خواندنش، فراموشی گرفته اید.
هر نسخه ای از این کتاب گیرتان آمد به سیخ بکشید و رویش استفراغ کنید و سپس آتش بزنید، خاکسترهایش را بریزید داخل دبه ی ترشی، درب دبه را سه دور بچرخانید، دبه را ببرید بیاندازید داخل سطل آشغال، سطل آشغال را هم بدهید نهنگ آبی بخورد.
شتر ها را هم به خانه بفرستید.
می دانید اگر یک درصد کارش بگیرد،
اگر یک درصد بیشتر ازش حرف بزنیم،
می شود یک کوفتی مثل ملت عشق.
و از آن به بعد دست هر اورانگوتانی باید کتاب با جلد صورتی نه ببخشید با تصویر شازده کوچولو ببینم.
طاقت همچین شوخی مضحکی را دیگر با شازده کوچولو ندارم.
یک شازده کوچولو را برای مردم بگذارید بماند. مولانا را بهتان بخشیدیم.
من یکی که دق می کنم. شما را نمی دانم.
پ.ن. این پستم رو هم زور زدم تا یادم اومد. چه زندگی ای شده. باید قلم خودکار ببرم رو دستم مثل خل مشنگ ها وسط خیابون نکته برداری کنم از پست هایی که باید نوشته بشن بر روی وبلاگ؟ خدایش بیامرزد.
پ.ن بعدی. عکسش را بگذارم؟ به شرطی که فقط رویش عق بزنید و دور همی تف کنیم. تا کجا پایه اید؟ تا چند؟ بازوی پولادین؟ سرپنجه ی ایمان؟
پ.ن نهایی. می دانی یک جاهایی اصلا معنا نمی دهد برگردی به کسی بگویی تعصبی نباش و کتاب را بخوان اول، بعد نظر بده. کجا؟ دقیقا همین جا. چون اصلا ادامه دادن شازده کوچولو خودش گناه کبیره است فی نفسه، حالا من بگیرم بخوانم که چه. چه حرف ها.
پ.ن پسا نهایی. مال ۲۰۰۸ است. اتفاقا خیلی هم خوشحالم که این همه سال نمی دانستم وجود خارجی دارد یک چُنین کوفتی. منتها ترجمه اش اولین یا دومین چاپ است. سال ۹۷. امیدوارم که ... خودتان می دانید. مستقیم برای شکست کسی آرزو نمی کنم. امیدوارم که غیر مستقیم... امیدوارم که گل بگیرند درب آن انتشارات کاف دار را. این آخری ناخودآگاه دارد بر آورده می شود البته. همان غیر مستقیمی که گفتم. نقل قول می کنم ک"کاغذ به طرز وحشتناکی گران شده. انتشارات ها گویی دارند ورشکست می شوند. بروید چند سایت انتشارات را چک کنید. کتاب ها تخفیف قلبمه خورده اند."