Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یلدا 2x

وای اینا خیلی محشرن، زنگ زدن  گفتن دیروزیه  مانور بود، به کیلگ بگید امشب واقعیشه پاشه بیاد.


چه قدر مهربونن، شدیدا ناز می کشن این فامیل هامون... دیدن من با تاریخ دیروز درگیر بودم، امشب هم دوباره دعوتم کردن. 

 این جوری آدمو لوس می کنن، بعد می ریم تو جامعه باهامون هارش برخورد می شه خراشیده می شیم.

بعد عاشق اینشونم که منو جداگانه حساب می کنن. یعنی کیلگ جدا دعوت ، خانواده ش جدا دعوت! 

خلاصه آره دارم تو دومین جشن یلدای امسالم و همچنین تو اولین یلدای متوالی (در یک روز)  عمرم شرکت می کنم.

مادرم اعصابش خورده، که چی کارش کنم. فکر می کنه من آدم بی ادبی ام یا فامیل ها رو به دردسر انداختم یا هر چی. ولی انصافا نمی تونم به پارتی و جشن نه بگم. دیدگاهم هم این شکلی خشک و تعارفی نیست. درس و امتحان ایزوفاگوسم به من مربوط نیست. ادب کیلو چنده این وسط. 


یه سری روز ها رو دوست دارم تکرار بشن. دوست دارم وقتی تموم شدن، بهم بگن حالا که تجربه ش کردی، یه بار دیگه از اول یکی نوشو بهت می دیم تا  کاملا بی نقص بگذرونی ش. اینم همون جنس احساسه‌...


شب یلدا دوباره مبارک. هل یح.