Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

پارادوکس ساعت

می خوام یه پارادوکس باحال براتون تعریف کنم که الان دقیقا وسطش گیر کردم.

من از ترس اینکه ساعتم فردا منو خواب نذاره باید الان بیدار بمونم چون معلوم نیست شارژرم چه مرگش کرده و شارژ نمی کنه.

جالبه، نه؟

بیدار موندن شده چاره ی خواب نموندن.

باید بیدار بمانم تا اقلا ده درصد شارژ بگیره و خیالم راحت بشه که خاموش نمی شه تا فردا صبح.

و الان نیم ساعته دارم خودم رو سرگرم می کنم ولی فقط دو درصد شارژ گرفته خاک بر سر.


ها. راستی. می دونستیم ویسکانسین چیه وقتی هنوز انتخابات مد نبود. :)))) بهش می بالیم. :))))) نچ نچ نچ. نکنه شما هم تازه یاد گرفتید؟ 


پ.ن. می دونی چی شد؟ الان چهار و بیست صبحه، بالاخره ده درصدم پر شد. ولی اینقدر فکر کردم که دیگه خوابم نمی بره. :)))))

الان یکم بیش از حد لازم افسرده ام. دلتنگم. حس ناتوانی می کنم. حس پوچی و اینکه اکی تمام.  این روز گذشته واسم افتضاح بود. خوب شدن پام عالی بودها‌، سوپر عالی، ولی یکم.. فقط یکم دوباره دارم می روم سمت مسیری که نباید. 

از اون روزا که صبحش شب میشه شبش صبح می شه.

و همین. کلش همینه. صبح شدن شب، شب شدن صبح. 

باقی ش؟ خودمم نمی دونم چی میشه.

و چه تلخ..

دوباره مخم داره خیمه می زنه روی جزئیات. نه. واقعا دوستش ندارم.

فکر کردن به گذشته رو دوست ندارم.

فکر کردن به اینده رو اصلا دوست ندارم.

و یه مود فرا شخماتیک دستشو انداخته پس گردنم کشتی می گیریم با هم.

من رو زمینم،

داور داره تا پنج می شماره.

بازتاب شمارشش تو گوشم زنگ می زنه.

پاشو...

پاشو.،.

ساعت هفت صبحه کلاس داری پاشو.


پ.ن. شارژر صدا می ده. انگار زیر دکل برق فشار قوی واستاده باشی.


پ.ن دو تا بازی چمپیونز لیگ دیدم دیروز. پس از سال ها! بارسا-دینامو کیف. زنیت-لاتسیو. بازی چلسی هم تا حدی ان لاین.

و دروازه بان دیناموکیف رو دوست دارم.


بارسا یه بازیکن داره،

Ansu fati

اینو که هر بار گزارشگر می خونه، می شنویم:" انسفوپاتی"

بابام فوری می گه چی گفت؟

می گم اسم بازیکنه.

و بعد از جک و چانه ی جانانه،  می ریم  تهش انسفالوپاتی رو دوره می کنیم.

و من همه اش به این فکر می کنم کاش قبل اینکه بیام دانشگاه با این بازیکنه اشنا می شدم. کاش.