از این تاریخ به مدت دو هفته ما در خانه پدر و مادر داریم!!
هورا.
کار دنیا رو ببین، این قدر جمع خانوادگی برای ما غریبه و دور هست که الان از حکومت نظامی ساعت نه شب خوشحالم!
الان داریم به اتفاق هم لوسیمی می بینیم.
دو هفته رو تمدیدش کن وزیر.
بابا تا سال های پیش که ما جوون بودیم، ته دلمون نیمچه رنگی باقی مونده بود واسه جوونی کردن،
رو فاز سلامت زیستن و خوش گذرانی اینامون بودیم، هیشکی نبود،
یعنی رسما باید با کاردک جمعشون می کردی می بردی جایی،
چه فامیل و خانواده رو
چه دوستا رو
اینقدر نمی اومدن و پایه نبودن و درگیر بودن که من اکثرا خودم همه جا رو تهنا تهنا فتح می کردم،
حالا امسال که کروناست، واسه من همگی شدن بز کوهی!
حتی بوده طرفو دو روزه می شناسم، روز سوم می گه هی کیلگ چطوری بیا بریم کوه! :))))
کلا بگم از اول امسال چند تا پیشنهاد وسوسه انگیز "بیا بریم کوه" گرفته باشم خوبه؟
بعد هر بار هم بنده سینه سپر می کنم که "کروناست"
اونا شمشیر می زنن که "جای شلوغ نمی ریم ها! خودمونیم" یا "این کرونا حالا حالا ها هست ها!"
این چه وضعشه.
خب همین شده الان تهران به گند کشیده شده.
همین جاهای غیرشلوغی که رفتید و نرفتید.
دو دقیقه بچپید به خانه ببینم چی می شه اصلا زنده می مونیم یا نه!
فابریک من بودم که قبل کرونا وسط شلوغی کار و دانشگاه و کوفت و زهر ما تایم جور می کردم بریم کوه،
نه الان که تعطیل کردن همه چیو، هنر کردید خب،
تکرار می کنم، دانشگاه و مدرسه رو تعطیل کردن بشینیم تو خونه و رفت و امد کمینه بشه، نه که بریم بزنیم کوه و دشت و دمن!
بالفرض که اصلا خود کوه خلوت، همون رفت و امدش تا خود کوه، اون حساب نیست؟
من نمی تونم یعنی چی؟ به خدا خسته شدم چه معنی می ده؟ ایا انسان نیستند؟ ایا اراده ندارند؟ واقعا برام مثل شوخی می مونه این نحوه ی استدلال! بابا یکم اراده تون رو به چالش بکشید، چه قدر راحت وا می دین.
یا مثلا همکار مادرم دیروز بهش پیشنهاد داده "اسنپ بگیر برو فلان جا من رفتم مانتوهاش آف خورده"
واقعا؟! بزنم به فرق سرم؟ الان وقت خرید مانتوی لامصبه؟
اون یکی دوستم کُرده، و می دونه من تا حالا عروسی کرد ها رو ندیدم به نظرم بسی جذابه، چند روز پیش وسط کرونا میگه بیا بریم دعوتت می کنم عروسی داریم!
من :|
عروسی :-$
کرونا :-()
قبرستون خالی منتظر تک تک مهمون های عروسی :-*
فلانی زنگ زده که فلان فامیل دور افتاده مرده، پنج شنبه مراسم، منتظرتون هستیم.
من :|
فامیل دور مرده @-@
صف فامیل های نزدیک مُرده که مراسمشان نرفتیم :-$
کرونا :-()
قبر های دسته جمعی منتظر تک تک فامیل های مردگان :-*
+ این ادما اصلا داوطلب خوبی برای پروژه ی مریخ از آب در نمی اومدن.
ادم نباید اینقدر ددری باشه که. مریخ بودی چی کار می کردی با بیکاری هات؟
خییییییلی تنها بودن و با خودتون و خانواده تون حال کردن رو بلد نیستید. من نگرانتونم!
+ بله منم کاملا دلم می خواست با یکی شون می رفتم کوه. همچین مفاصلم خشکیده. و همین الان داغ ترین پیشنهادم رو رد کردم. برام هم مهم نیست ناراحت بشن. خب یکی باید بهشون بگه الان وقت کوه رفتن نیست. می رند کرونا می گیرند بعد استرسش رو ما باید بکشیم.
ولی خداوکیل حس می کنم کرونا هم نبود حالشو نداشتم. تنبل شاه عباس! اگه بفهمم سیاه چاله ی وجودم کجاست که تمام انرژی ام رو خورده! حال نداااارم.
حس بازی مونوپولی رو دارم، وقتی افتادی تو زندان و ازادانه بازی بقیه رو نگاه می کنی و به کفشت هم نیست تا کی باید تو زندان باشی! :-سوت
پ.ن. ولی انصافا هایپر ونتیله شدن و خفگی و گرمای زیر ماسک رو که در نظر نگیریم، بنده ماسک زدن خیلی مورد علاقه ام بود از بچگی. حالا هر ماسکی. از اون ماسکِ ماسک (اون شخصیت زرد و سبزه کارتون بچگی ها) و اسپایدرمن ها و بن تن و کدو هالوین ها بگیر تا ماسک جراحی و الان هم که به مناسبت کرونا. جان خودم اینقدر برای اساتید و بچه هایی که ازشون بدم می اد زبون درآوردم این مدت، و واقعا خوش می گذره. امتحانش کنید.
کنار استادی که خیلی ازش متنفرید می نشنید، در فاصله ی یک متری بغل گوشش برایش زبان در می اورید، و بدین شکل ادای احترام می کنید. من قبلا ها ادای احترامم به کسایی که این شکلی از صمیم قلب دوستشان دارم این بود که وقتی کنارشون می ایستادم، دست می بردم در جیبم و بعد انواع کامبینیشن های (ترکیب های) مختلف انگشت هام رو پیاده سازی می کردم براشان. الان مدتیه دیگه به این روش تغییرش دادم. قبلش می توانستیم این طور کنیم؟ نه بدیهتا. اینا همه نعمت کروناست ها.
از ادای احترام که بگذریم، خنده ست! کی می شد این قدر راحت خندید همه برج زهر مار بودند. الان هر کی خنده هاش مال خودشه . مجبور نیستی به کسی جواب پس بدی چرا خندیدی، دیگه کسی ازت نمی پرسه اگه چیز خنده داری هست بگو منم بخندم (خب احمق جان معلومه چیز خنده داری هست که خنده تحریک شده! :)))) ) در عوض هر وقت عشقت کشید لبخند دندان نمای بناگوشی می زنی اصلا کسی نمی فهمه که بخواهد بازخواستت کنه! به محض اینکه موضوعی برایت مسخره باشه، می تونی بروز بدی. مثلا من خیلی رفتار های مریض ها گاهی گیج بازی هاشون گاهی مدل رفتارشون نا خوداگاه برایم خنده داره. خسته شدم این قدر ادای احترام کردم نخندیدم. الان به راحتی می خندم بهشون و هیشکی هم نمی فهمه.
یا مثلا اون روز یه مریض حال خراب راه افتاده بود اومد جلوی ما به استادمون (که از قضا دل خوشی ازشان نداشتم) اینقدر فحش های ابدار و زیبا داد... یا یه بچه یازده ساله اومد به یک استاد دیگه گفت ما الان نیم ساعته اینجا تو اتاقت نشستیم چی کار کردی؟ فقط حرف زدی خب وظیفه ات رو انجام بده علافمون کردی!
و من تو هر دوی این موقعیت ها، اینقدر از زیر ماسک خندیدم که دل و روده نمانده بود برایم. البته کاملا هم بلدم طوری بخندم که چشم هایم چروک نخوره و کسی نفهمه. ولی فرض کن ما ماسک نداشتیم. من همه ی این خنده ها رو از دست می دادم. حیف می شد نه؟
مرسیکرونا!