این تکه شعر رو من واقعا درکش کردم. :دی
چون یکم گیرایی کلامی م پایینه، اینقدر خوشحال می شم وقتی خودم برای اول بار به تنهایی امورات رو درک می کنم و لازم نیست از کسی چیزی بپرسم.
بعد نکته ش اینه که وقتی یه چیزی از فیلتر من یکی رد شد و فهمیدمش،
بقیه می تونن راحت باشن و با خیال راحت پردازشش کنند، چون هر چیزی که هست، به هر حال از صعب العبور ترین فیلتر ممکن رد شده و طرف جیک نگفته.
برای همین، این شعر مفهومی تقدیم به شما. با خیال راحت بخونید. :دی
---------------------------------
گفتمش یارِ تو ای فرزانه،
با تو همواره بود هم خانه،
سازگار تو بود در همه کار،
بر مرادِ تو بود کارگزار،
لاغر و زرد شده بهر چه یی؟
سر به سر درد شده، بهر چه یی؟
گفت رو رو! که عجب بی خبری
به کزین گونه سخن درگذری.
محنتِ قُرب ز بُعد افزون است
جگر از هیبتِ قُربم خون است
هست در قُرب همه بیم زوال
نیست در بُعد جز امّید وصال!
آتشِ بیم، دل و جان سوزد،
شمعِ امید، روان افروزد.....