Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ماشین دوخت

شما هم اکنون نگارش های کیلگی را می خوانید که الان خونه رسیده و دیشب کشیک فیکس اورژانسی بوده که یک مریض چاقو کشی و گلوله خورده اوردند بیمارستان، و از ساعت دو شب تا هفت و نیم، همراه با چهار تا انترن دیگه با سه تا ست بخیه بالا سرش در حال دوزندگی بودند و نوبتی وصله پینه اش می کردند تا یکم از حالت لاشه خارج بشه و بیشتر شبیه ادمیزاد بشه. و در نهایت خفن ترین استاد دنیا اومده بالا سر انترن هاش، مستقیم دست گذاشته روی بخیه ی چست مریض، گفته اینو کدومتون بخیه کرده؟ و وقتی کیلگ رو شناخته، مژه های عجیب غریب فر فری رو بالا پایین کرده و گفته، "چه قدر خوب بخیه می زنی! انگار کار انسان نیست، ماشین دوخته!!!!"


و فکر می کنید کیلگی که این همه عشق جراحیه الان کجاست؟ هه. پرده ی پنجره تون رو کنار بزنید، به ابرای تو اسمون نگاه کنید. حتم دارم می دونید کجا. 


پ.ن. استاد عزیز خوشگلم (! هل یس واقعاااااا خوشگله به مثابه حضرت یوزارسیف!) اون دوست لعنتی ام که گفتم دلم دیگه باهاش صاف نیست رو هم خراب کرد جلو ی همه، چون این دوستم وسواس افتضاحی داره من حتی خودم درجاتی از وسواس رو دارم، ولی این دیگه رسما دیوونه است و دهن هر کسی که کنارش باشه رو سرویس می کنه و این همه سال من تحملش کردم. خلاصه سر این وسواس بازی هاش، استاد به من گفت، این رفیق توعه؟ چه جوری تحملش می کنی تحملش سخت نیست؟! جلوی خودش گفت. و من دو ثانیه سکوت کردم چون دیدم راست می گه تحمل کردنش برای من سخت شده واقعا و من چه قدر در حق خودم جفا کردم از نظر روحی طی کنار اومدن با این عجیب الخلقه. ولی بعد دیدم ناراحت می شه. گفتم نه استاد نفرمایید! البته در همین حد نه بیشتر اونم صرفا برای اینکه ناراحت نشه و دلش نشکنه و بخواد دوباره با عصبانیت احمقانه اش با من رفتار کنه. وگرنه وسواس افتضااااحی داره و منو هم داره خل می کنه عین خودش. حقش بود این حرف رو بشنوه و بسیار خرسندم که اتند له کرد این رفتارش رو. یعنی دقیقا دلم می خواست به استاد بگم ای گل ببارد به رویت جانا سخن از زبان ما می گویی به قرآن فرسوده شدم! ولی خب زبان در کام گرفتم و اینده اندیش بودم که از کیلگی مثل من خیلی بعید بود.


پ.ن. رزیدنتمون روز افش بود و به عکس یکی از برگه ها نیاز داشت. گفت بچه های کشیک شب هر کی می تونه برای من بفرسته. حالا من که کلا اینترنت همراه ندارم ولی دیدم بچه ها کلا دوست ندارن براش بفرستند چون این رزیدنت رو دوست ندارند و پشت سرش هی می گن طرف خل و چله. ولی من دوستش دارم درسته گاهی بد دهنه و اخلاقیات عجیب و مخصوص داره ولی ته دلش چیزی نیست و دل به کار می ده! خلاصه چون کسی حاضر نبود بفرسته، خودم عکس گرفتم الان خونه که رسیدم براش فرستادم. می بینم اینقدر خوشحال شده که حد نداره! والا زیاد دیدم رزیدنت ها دستور بدهند فلان چیز رو بفرست خیلی جالبه که این رزیدنت این همه تشکر کرده در قبال کاری که یک سری از رزیدنت ها تو پاچه ی ما فرو می کنند به راحتی و وظیفه مون می دونند.

خلاصه نوشته این لطفت رو جبران می کنم! 

خواستم بگم این رزیدنت، رزیدنت مسئول انترن هاست و احتمالا من یک بیست زیبای دیگر را در کارنامه ام تضمین کردم.

تا چشمشون در آد!!! هاه. 

هم رزیدنت بخش جدید دوستم داره هم استاد خوشگلمون بهم گفته ماشین دوخت. و این کمکم می کنه با اتمام بخش قبلی و نبود استادایی که منو لای پرقو می گذاشتند راحت تر کنار بیام چون انگاری پر قو همچنان موجوده!!

دیگه می تونم با آرامش بکپم الآن!