Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

عملیات ۱۲۵ - ۲

سعید تمدن مُرد. با رد و بدل کردن این دیالوگ های احساسی و شاید هم کلیشه ای:


- اسم این درخت چیه؟

- چیزه... تبریزی.

- چقد... خوبه... آدم تو دنیایی زندگی کنه... که درخت تبریزی سبز توشه.



وای من دقیقا یادمه، بار اولی هم که دیدم  رو این تیکه خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و اعصابم ریخت به هم. زورم می اومد طرف سر همچین چیز مسخره ای بمیره.

این بار که نگاه می کردم بعد هفت هشت سال، همش منتظر بودم این استاد تمدّن بمیره و استرسش رو داشتم... هی با خودم می گفتم الهی نیگاش کن این کاراکتر هنوز زنده ست، تک تک حرکاتش رو ثبت می کردم با علم به اینکه می دونستم قراره بمیره.

 الآن که مُرد، تقریبا دیگه خیالم راحت شد. مُرد دیگه آقا جان. تامام.


یعنی آدم آتش نشان رو به بازنشستگی باشه، کارآموزش تو تمرین شلنگ آب بگیره سمتش بیفته از بالا ساختمون بمیره. مرگ در همین حد مسخره س. حداقل به عنوان یه آتش نشان تو عملیاتی چیزی بمیره آدم. 


+ ویکی پدیا : 

صنوبر، تبریزی یا شالک، درختی ست برگریز که برگ هایش پیش از ریزش رنگ طلایی روشن تا زرد به خود می گیرند. تبریزی ها همانند بید ها، دارای ریشه هایی بسیار قوی و نفوذ گر هستند بنابراین نباید آن ها را نزدیک ساختمان ها و لوله ها کاشت.

تفاوت صنوبر و تبریزی در این است که در صنوبر زاویه ی شاخه ها عمود بر تنه ولی در تبریزی، شاخه ها به موازات تنه هستند.




بعد چیزه گوگل  اسم انگلیسی این درخت رو زده "cottonwood" و یک جای دیگه هم گفته "poplar". فکر نمی کنم همون صنوبر باشن شاید یک گونه ی نزدیک به صنوبر  یا یک دسته ی به خصوص از صنوبر ها باشن. به هر حال عکسای واژه اولی، یک درختیه که یک پشم های سفید دلبرانه ای وسط برگاش خودنمایی می کنن. برگاش مشابه برگ صنوبره که گذاشتم بالاتر ولی من خودم ندیدم تو دنیای واقعی صنوبر رو در این حالت. اینا:




- چقد... خوبه... آدم تو دنیایی زندگی کنه... که درخت تبریزی سبز توشه.


پ.ن. این عکس برگ های صنوبر (دومین عکس) هست که گذاشتم، ده بار از زمانی که پست رو منتشر کردم نگاهش انداختم و دلم خواسته بخورمشون. خنده داره ولی گویا زرافه یا گورخر درونم حس می کنه این برگا تو این عکس خوشمزه اند. دوست دارم کله م رو بکنم لاش. و بعد بجومش. ذره ذره، سلول به سلول.