نمی دونم بهتون گفتم یا نه،
لیترالی کسی نمونده بهش نگفته باشم این روز ها.
من چند روز پیش برای اولین بار در عمرم صدای سهراب سپهری رو شنیدم،
و از همون موقع اون قدری خورده تو ذوقم که مدام دارم سعی می کنم فراموشش کنم ولی نمی شه.
صدای سهراب سپهری قرار نبود این باشه... قرار نبود. نداشتیم.
حالا شاید واقعا نکته ی مهمی نباشه،
ولی اخه شما متوجه نیستید هیچ کدوم..
و منم نمی تونم خوب توضیحش بدم ولی کلیت قضیه اینه که حس می کردم اگه یه شاعر باشه در دنیا که به هم شبیهیم، سهرابه.
کمم بهم نگفتن، زیاد تو زندگیم این فیدبک رو گرفتم که تو شبیه سهرابی...
سهراب سپهری اون رفیقی از من بود که تا شش صبح با هم مست کنیم و بخوریم و بکشیم و بخونیم و بی هوش بشیم!
ولی خب الان با شنیدن اون صدا دیگه همه چیز رسما در هاله ای از ابهام قرار داره.
این چه سمی بود که من شنیدم! شووووت.
حداقل الان مطمئنم در حال حاضر اقلا از یک جنبه از سهراب سپهری کول ترم!!