به سبک شل سیلوراستاین -که لعبتی ست بی مثال- مثلا:
مریضی خوبه
مریضی خیلی دوستت داره
مریضی هر روز صبح یه لیوان آب پرتقال تازه مهمونت می کنه
اون تند تند برات چایی دم می کنه
مریضی برات یه بغل اسمارتیز مجانی می آره
و روت یه پتوی گرم و نرم می ندازه
مریضی مجبورت نمی کنه صبح های زود از خواب بیدار بشی
یا با آدم ها حرف بزنی
یا مودب باشی
در عوض می تونی تا دلت خواست
تو صورت اینو اون تف بندازی و سرفه کنی
مریضی بهت می گه
هر چه قدر دلت می خواد خودخواه باشی
به مامانت می گه
غذاتو بیاره تو تخت
به بابات می گه
شب ها بیاد ماساژت بده
به خواهرت می گه
بیاد بالا سرت قصه بخونه
به داداشت می گه
تکلیف هاتو بنویسه
به مدیر مدرسه می گه
که زنگ بزنه و حالت رو بپرسه
به دوستات می گه
که برات کارت پستال های قلب دار درست کنن
مریضی حتی به عمه پریل اونور خط،
می گه که تو دوست نداری سه ساعت پشت تلفن به حرف های خسته کننده ش درباره ی پرده ی جدید اتاق خوابش گوش بدی
و به خانوم همسایه می گه
که دیگه اجازه نداره بیاد نزدیکت و لپ هاتو بکشه و نازت کنه
اون حتی به تام می گه
که وقتشه یه توپ دیگه برای فوتبال بازی کردن پیدا کنه
مریضی حتی می تونه کنترل تلویزیون رو واسه تو رزرو کنه
می تونه امتحانت رو کنسل کنه
و به هر کس که از کنارت رد می شه
بگه: هی آروم یواش تر، مگه نمی بینی مریضه؟
می بینی مریضی خیلی خوب چیزیه
اصلن بگو تا حالا کسی این قدر دوستت داشته؟
چون مریضی خیلی دوستت داره
راستش من که هیچ وقت نفهمیدم،
چرا همه از مریضی بدشون می آد؟؟!!