خداوکیلی امتحان اینجورش قشنگه، که نگن زمانش رو یهو بگن الان امتحان دارید!
امروز روز اخر این روتیشنمون بود، و اون استاد خانم جوونه که گفتم نیو اتنده و به من گیر داده بود تو دیابت داری یهو باهاش تماس گرفتند که از انترن هایی که پیشت هستند امتحان بگیر. ما اومدیم سوسکی بپیچونیم بریم گفت در خدمت شماها هستم انترن ها بمونند رزیدنت ها بای بای.
و هیچی دیگه امتحان فیس می خواست برگزار کنه. قبلش کلی چونه زدیم که نه تو رو خدا اعلام نشده بود ما الان چی چی رو امتحان بدیم، زیر بار نرفت و گفت الان باید فیس برگزار کنیم.
وقتی خواست امتحان بگیره، از من اولین نفر یک سوال بدیهی پرسید که بدیهتا جواب دادم، و بهم گفت خب تو دیگه می تونی بری خداحافظ بقیه بمونند برای امتحان. و فک باقی بچه ها بود که در این میان می افتاد. هیچی دیگه این یکی اتند هم مخ کردم تمام شد اقا جان تماااام.
انصافا کف مرتب نداره؟ مرز های تک پری رو جا به جا کردم. ها ها.
چشم های هم گروهی هام (که با هم دعوا داریم مرتب) هم از حدقه در اومده بود و شبیه بیمار گریوزی شده بود از شدت حسادت.
حالا اگه می گفتند امروز امتحانه من دیروزم کوفتم می شد ولی الان فقط زیبایی حس می کنم. خیلی خوش گذشت این تک پری. مخصوصا اون لحظه ای که به من گفت خداحافظ تو برو بقیه بمونند برای امتحان. خجسته باد. شارژ شارژم الان.
حالا قراره پوز بزنم من این مدت باقی مونده فقط. تماشام کنیدچه پوزی بزنم از یه سری ها. نوک همه شون بلند شده قیچی اوردم توک بچینم تا دیگه بفهمند با هر کسی نباید در بیفتند.
حالا اگه به خاطر مالیدن فک یه سری ها به خاک نبود من اصلا تا روز اخر درس نمی خواندم، ولی متاسفانه انگیزه بهم دادند....
اینه قدرت اژدهایان تک پریان. هووووف. (نفس اتشینش همه را دود می کند!)