خب.
این دیگه تهشه!
همه چی تموم شد.
الان در برهه ای از زمانیم که من نه دانش آموز محسوب می شم و نه دانش جو. به قول جودی ابوت الان توی پیچ جاده ایم. نمی دونیم بعد این پیچ دره ست یا یه مسیر جدید.
امروز آخرین امتحان ترم دوم دبیرستان کل عمرم رو دادم. فیزیک. یکی از زیباترین درس ها. دوران دانش آموزی ما همراه با درس simple به پایان رسید و خب شاید می شه گفت زیبا ترین درس بود واسه پایان و من دبیرستانم رو با یه بیست خوشگل تموم کردم. با نمره ای که همیشه می پرستیدمش. {علی رغم اینکه بچه های دبیرستانی اکثرا به هم چین تیپ آدم هایی می گن خرخون و اینا :-" }
هیچ وقت یادم نمی ره که امتحانای امسال چقدر برام شیرین بودن. چقدر خندیدیم با بچه ها سر حوزه!
چقدر با اقتدار می رفتم امتحان بدم. چقدر خون سرد بودم علی رغم بقیه. و چه قدر سبک بال. و چه قدر خوش خیال. اونقدری که لای کتاب فیزیک و زیستم رو باز نکردم. شب ها خیلی راحت خوابیدم. دقیقا همون ایده آلی که دوست داشتم باشم. چقدر خوب همه ی مطالب رو بلد بودم. و چه قدر خفن همه ی امتحان ها رو لوله کردم. چه قدر شاخ بازی در آوردم تو این چهار تا امتحان. چه قدر اطمینان داشتم به خودم موقع پر کردن برگه ها با وجودی که اصلا نخوندم واسشون. چه قدر همه تعجب کردن از کیلگارای جدید! چه قدر اوضاع به همه چی شبیه بود غیر از امتحان. چه قدر با چوگان سر به سر اونایی که استرس داشتن گذاشتیم. هی می رفتیم ازشون سوالای سخت می پرسیدیم می گفتیم این توی امتحان نهایی یه سالی اومده بوده! میفتی!!!! چه قدر با رتبه یک تجربی ها مسخره بازی در آوردیم. چه قدر حس خوبی بود که وقتی همه خر می زدن من فقط خوشحال بودم و می خندیدم و با بچه ها حرف می زدم چون نیازی به خر زدن نمی دیدم بس که امسال آماده بودم و همه می گفتن آه... کیلگ خفه شو بذار درس بخونیم.
یادم نمی ره که کلا واسه دانشگاه هاروارد یه تیم جدید درست کردیم با چوگان. از آبدارچی گرفته تا اونی که قراره کف پای مدیر رو بخارونه!
هیچ وقت یادم نمی ره که فقط خودم پایه بودم واسه عکس گرفتن تو آخرین امتحان. بقیه له بودن رسما. تو قوطی. آب روغن قاطی... تهش هم هیشکی نیومد عکس بگیریم بس که این تجربیا بی بخارن! حالا الان ریاضیا می ترکونن اینستا رو!
هیچ وقت یادم نمی ره که امسال سر آخرین امتحان ادبیات مراقب اومد برگه رو کوبوند تو صورتم موقع پخش کردن برگه ها.
هیچ وقت یادم نمی ره که چه قدر مراقب امتحان ادبیات گُه بود و مسخره بازی در آورد تا به خیال خودش از منی که نیازی به تقلب نداشتم تقلب بگیره.
اینم یادم نمی ره که مراقب امتحان زیستمون چقدر مهربون بود و انگار داشت با بچه ش حرف می زد. کلی هم اومد بالا ی سرم بهم مشاوره داد که چی کار کنم وقت کم نیارم.
هیچ وقت یادم نمی ره که از چهار تا امتحان مراقبای دوتاش اومدن به من گفتن تو خیلی کندی. سریع تر بنویس.
هیچ وقت یادم نمی ره که تو آخرین امتحان دبیرستانم بوت دو صندلی بیشتر با من فاصله نداشت و موبایلش زنگ خورد و توبیخش کردن! و احتمالا این آخرین باری بود که من و بوت و خیلی های دیگه کنار هم می نشستیم توی یه کلاس!
هیچ وقت یادم نمی ره که من اولین صندلی کلاس بودم کنار مراقب. و همیشه اون کسی که میومد بهمون شوکولات بده به من دو تا شوکولات می داد. یکی به عنوان اولین نفر. و یکی به عنوان آخرین نفر. چون وقتی میومد بره می دید من رو دسته ی صندلیم شوکولات ندارم! در نتیجه یک شوکولات هم موقع خروج از کلاس به من می داد. (در صورتی که من شوکولاتم رو می ذاشتم تو جیبم!!!!) و این شیرین ترین لحظه ی امتحان بود برام که همه یک شوکولات می گرفتن و من دو تا!
یکی دیگه هم هست که عمرا یادم بره: هیچ وقت یادم نمی ره که تو آخرین امتحانم به عنوان یه بچه ی دبیرستانی آخرین نفر نبودم که برگه ش رو تحویل می ده. یعنی می شه گفت در آخرین امتحان برای اولین بار موفق شدم نفر آخر نباشم تو تحویل دادن برگه م.
خودکارم هم فهمیده بود که اینجا جدا آخر دبیرستانه! هیچ وقت یادم نمی ره که سر آخرین امتحان دبیرستان جوهر خودکارم تموم شد و بقیه ش رو با خودکار مراقب نوشتم.
+کلا فاز امتحان نهایی چیه؟! اینا در مقابل خورشیدی چون کنکور مثل کرم شب تاب هم نمی مونن! نوشتم یادم بمونه! :))