Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

NIVEA

باورم نمی شه ک دارم اینو می نویسم،

ولی الآن چهار جلسه ی کاملا سفید تا حالا نگاه نکرده دارم، 

و سه جلسه ی سه ماه پیش خونده،

و شش جلسه ی امروز تف تف ی خونده تا تموم شه،

و حدس بزنید به جای درس خوندن دارم چه غلطی می کنم؟


بله. دارم روی کفش های شش سال پیشم کِرِم نیوه آ می مالم تا ک بتونم فردا ازشون استفاده کنم تو پیاده روی به سمت جلسه ی امتحان.


می دونی چرا کیلگ؟ 

چون از هر ششصد تا دانشجویی ک تو این دانشگاه شناختم و باهاشون هم کلاسی بودم، عین هر ششصد نفرشون عقلشون به چشمشونه... باز داستان می شه برام.

خب عاقا وقتی من این کفشو دوست دارم، سال ها باش کلّی خاطره دارم تو هر خیابون و مکان و زمانی و با افراد مختلفی، واسم کار می کنه و کارم رو راه می ندازه، آب نمی ره توش، همه چی تمومه، چرا باید عوضش کنم؟

صرفا چون فقط نوکش به طرز مسخره ای کچل شده و از ریخت افتاده و مال شش سال پیشه؟

چرا باید جواب پس بدم؟ به کی؟ عموما به دوستایی م ک حتّی بچّه تهران نیستن ولی الآن  اینقدر غرق شدن و واسه ما تهرونی بازی در می آرن ک آدم می مونه فقط!

تهشم پشت سرم می گن اینو باش بچّه دکتره مثلا. یا می گن بی کلاس. یا هر چی. یا دوستای دبیرستانم بر می گردن می گن باز تو اینو پوشیدی؟ از دبیرستان اینو داری هنوز؟  کفش نداری دیگه کیلگ؟ سوژه می کنن کلا. 

خب نه به خدا ندارم. نمی خوام هم بخرم چون خدا تومن پول یه جفت نوش هست و حوصله ی منّتی که از طرف پدر و مادر می ره رو سرم رو ندارم. مامان بابام مثل مال شما ها نیستن. حوصله ی خرید هم ندارم حتّی! از طرفی کلّا دوست ندارم وسیله های قدیمی مو عوض کنم چون  به عنوان یه چشمه ی کوچیک منو مثلا الآن یاد کوچه ی نبوی خیابون شریعتی می ندازه. مشکلی هست با این مفروضات؟ چرا به خاطر حرف شما باید کار از نظر خودم احمقانه بکنم؟ 


مامانم ک اگه بفهمه می خوام اونا رو بپوشم، قبل اینکه برسم سر جلسه ی امتحان ذبحم می کنه رو برفا طوری ک خونم بپاچه و قرمز گُلی شه برفای حیاط و تهش کلّه پاچه مو بزنن بر بدن صبح فردا. خیلی عصبی می شه میگه تو اصلا یه ریخت و قیافه ت توجّه نمی کنی که اونم تقصیر خودشه اگه من اینجور شدم. 


آدما خیلی نامردین ک من به خاطر شماها باید همچین کار های احمقانه ای کنم... از خودم حالم به هم می خوره ک به خاطر حرف مردم باید همچین ایده های مسخره ای بزنم.


دارم کرم اسپانیایی مامانمو می مالم رو کفش!!! شت. 


واکس شفاف هم پیدا نمی شه تو این خونه بدبختی این وقت شب.

یعنی یه درصد بفهمه من دستمو کردم تو قوطی کرم، زدم به کفش دوباره کردم تو قوطی کرمی که هر روز می ره پای آینه می ماله به سر و صورتش...

منو لول می کنه تو کفش، کفشو می ندازه تو کیسه، کیسه رو پر قلوه سنگ می کنه، به روش صمد بهرنگی می ندازه تو ارس، تهشم نهنگی چیزی بیاد بخوره کیسه هه رو.

خیلی اعصابم به هم ریخت وژدانا.


یکم به کفشتون می گرفتین الآن کفشای همه تون عین من نوکش درومده بود.