چقد بد که علی رغم کیسه ی انرژی مثبت بودن و چرت گفتن ها و امید های فرازمینی دادن ها، تو این یه مورد امیدوار نیستم.
دوست دارم باشما، ولی ته دلم نیست دیگه. نچ دیگه، چی کنم دست خودم نیست. اون قدر بزرگه که نمی تونم تصورش کنم.
شاید به خاطر اینه که اون سپر ذهنی م واقعا نمی شکنه و این حس رو مداوم دارم که اصلا حرفش رو نزن بچه شدی امکان نداره راه نداره نمی شه ما بدبختیم ما زیریم ما نمی تونیم. تو روانشناسی به این حالت می گن خود درماندگی آموخته شده... که واقعا مبحث قشنگیه حتما یه روز ازش باید بنویسم و تحقیق کنم اینجا بذارم. آره بگذریم، خلاصه این قدر خفنه این اتفاق از نظرم، اگه بشه صعود کنیم. این قدر شاخه که نمی تونم تصورش کنم بهش برسیم.
من که می گم یک هیچ می شه به نفع پرتغال. (تازه دیگه خیلی ذهنیتم رو تغییر دادم و به خودباوری رسیدم که می گم یک هیچ) خیلی دفاعی می شه و باز مفتکی یه گل مسخره اون وسط می خوریم ک انرژی ها رو می گیره. و بعدش اگه ذهنتیشون به هم بریزه و ناراحت شن، دو هیچ. سه هیچ، چهار هیچ.
اینا الآن ازشون تعریف شده و امیدوارم مغرور نشده باشن. دقیقا مثل بازی بوسنی چهار سال پیش با اون نتیجه!
و کاش اخراج نشه کسی. و خسته هم نباشن.
ولی پرچم و بوق آماده کردم که اگه شد، بریزیم تو خیابون پوشش بدم قشنگ. :-" اگه سکته نکردم قبلش البته. وییییی.
راستی چون تیم ملّی مصر حذف شد، و دیگه نمی بینیمش، به عنوان حسن ختام بگم موهای این بازیکن رو هم خیلی دوست می داشتم اگه که روی سر خودم می بود:
چقد موی آفریقایی طوری دوست دارم. چقد موی آفریقایی طوری دوست دارم. چقد دووووست دارم.
+ فقط پرتقال پوست کندنتون مثل دو هزار و شیش نباشه لطفا! اون زمان من که هشت سالم بود، بهتر از شما با چاقو پرتقال پوست می کندم. قشنگ بازی رو یادمه. و پرتقالی که من هشت ساله پای بازی به سختی پوست کندم ولی شما نکندید.
جدی این خاطره ها رو از کجام می آرم نمی دونم، اصلا تو تابستون باید بوده باشه اون بازی... چرا من واقعا حس می کنم یه روز سرد زمستونی بود. اینم از خاطره تعریف کردنمون.
.:. آخ من حواسم پرت شد ندیدم، می گه عادل همین الآن گفت که قضیه ی پویول به خاطر موهاش نبوده. من گفته بودم باور نمی کنم اگه بگه، و الآن هم دقیقا باور نمی کنم. کردنش تو گونی! طبق معمول.