Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

خندوانه تمام شد.

و ما حالا چیییییییی کار کنیییییییم؟ (با لحن همه ی مردمی که به نگار جواهریان این جمله رو  گفته بودن...)

غفوریان بهترین آرزوی ممکن رو کرد. خندوانه برنامه ای شه برای همه اعصار. بمونه برای مردم. حداقل بمونه تا زمانی که من زنده ام و بهش نیاز دارم.

آره. من... به این برنامه ی کوفتی... نیاز دارم. چون خیلی ضعیفم... و دارم... غرق شدن تو غم رو... حس می کنم. و اگه یه درصد بفهمی که چرا هر شب اصرار دارم ساعت یازده، دست هام رو تا منتهای وجودم به هم بکوبونم که سرخ بشن و ادای بچّه های دو ساله ی خوشحال رو در بیارم.


بی اغراق گوشه ای از مسئولیت هر ایرانی ای که در این مدّت از افسردگی خودکشی کنه، بر دوش شما خواهد بود آقای جوان.

و راستی.

اینجوری خداحافظی می کنن.

شیک، پیک و احساساتی طور.


لبخند می زنیم حتّی آروم، زندگی همینه.