آقا نمی دونم ببخشید توصیف بهتری ندارم برای عکسایی که تحت تاثیرم قرار می دهند.
فقط دوست دارم اینجا بمیرم. اینجا!
همه می دونند من علف و بته دوست دارم.
یه حسی تو مایه های این یکی عکس.
هری پاتر هم یه صحنه داشت تو بوته زار بود، شاید هیشکی ندونه، ولی اون صحنه رو که سه نفری تو بوته زارند، من ده هزار بار به تماشا نشستم. در حالی که صحنه ی خاصی هم نیست و صرفا فیلم پر کنه.
الان دارم تصور می کنم
دراز بکشی رو این علفا،
دو تا دستت رو بزنی زیر سرت،
به افق دور و اون ساختمون که شبیه کلیسا های توی فیلم هاست نگاه کنی،
و باد بیاد علف های دور و برت رو تکون بده،
خورشید همین طوری پشت ابر باشه و فضا دلگیر باشه درست مثل روز های بارونی،
و جنبنده ی دیگری نباشه،
فقط صدای باد...
و غم آسمون...
و رقص علف.
بعضی عکس ها بدجور تحت تاثیر قرارمون می دهند.