Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

لذّت تنگ و گشاد کردن پرّه های بینی

ازهمون روز آغاز خلقتم می دونستم یه آدم خاص و منحصر به فردم.

نیگا:




حالا همه تون نیایین واسم کامنت بذارین که ما هم می تونیم اتّفاقا خیلی کار آسونیه، صلوات.
بذارین من خاص باشم، مرسی اه قربونتون.

در عکس زیر هم وجدان یا سوپر ایگو اینجانب را مشاهده می نُمایید...


که با این نگاهش هر لحظه داره منو شماتت می کنه که خاک بر سرت، هیچ غلطی نکردی می افتی امتحانو.
 ازش حرف شنوی کامل دارم.
هعی هر چند دقیقه یه بار که ماتم می بره سر کتاب و می رم پی فکر خیالات و شعر و  غزل بافی تو مغزم، یَک پلکی می زنه و بهم می گه: "یعنی تو هنوز تو همین صفحه داری درجا می زنی لامصّب؟" ورق بزن دیگه ریختت رو نبینم...
از عصر تا حالا چشم در برابر چشم و مماخ در برابر مماخ رو به روی هم نشستیم و هیچ کدوم از رو نمی ریم.
دنیای جالبیه.




می گم یعنی از رو تعداد پست های وبلاگم، کاملا داد می زنه من چه روزایی عزم درس خوندن می کنم ها. نیس؟ هعی...