نه به خدا! چی بگم؟ بابام کشیده م کنار می گه می خوایم دو نفره حرف بزنیم.
بعد تو گوشم می گه مامانت رو چی کار کردی، با بغض حرف می زنه؟
والا پدر من! آرزوی مرگ ما رو کردن، بغضش رو یکی دیگه می کنه. این دیگه چه بامبولیه در می آرین واسه من؟
از اون ور امروز آدرس بلد نبودم با هزار جور خودخوری و خجالت رفتم جلو از یه کسی پرسیدم چنان پشت چشمی برای من نازک کرد که یعنی تو عجب احمق نفهمی هستی که آدرس فلان جا رو بلد نیستی بی فرهنگ! جالبه مسیر خودش هم همون جا بود، بعد من رفتم کاشف به عمل آوردم که چرت و پرت راهنمایی م کرده باید یه ور دیگه می رفتم. بعد از نیم ساعت که من رسیدم به جایی که می خواستم، طرف از آدرس اشتباهی که به من داده بود برگشت به مکان درست. اسید می خواستم در اون لحظه فقط! اگه منو می دید رسما خودش با پای خودش می رفت شسته می شد و بعد پهن می شد رو بند رخت از خجالتش. دقیقا اینجوری بودم که همه رو برق می گیره ما رو چراغ نفتی. از اون همه آدم دست گذاشته بودم رو همچین آدم مغرور دماغ به هوای خودشیفته ای واسه راهنمایی مسیر.
از این ور اومدم خندوانه ببینم حالم جا بیاد یکم بخندم، مواجه شدم با این آخوند! رامبد؟ آخه رامبد این چیه؟ من به چیه این بخندم؟ من الآن نیاز دارم بخندم ولی نمی تونم با این مهمون رامبد!
مگه اینکه همین الآن پاشی جلوش دووَ دووَ بخونی و دور استودیو یورتمه بری و لپ هاشو بکشی، انصافا جیگرشو داری؟
وسط برنامه شون هم بارون گرفت. صداش رو انداختن تو ضبط.خیلی باحال بود واسم این حرکت.
ولی الآن خوب داره باهاش بحث می کنه ها. مگه اینکه تو و فامیلی ت نماینده ی جوون ها باشین رامبد. یک جوان به نمایندگی از جوان ها... الآن داره به آخوند می گه انتظار داری من چی رو سانسور کنم تو برنامه م؟ جامعه همینه.راستش همینه. من اگه بخوام سانسور کنم تزئینه، دروغه! بعد آخونده می گه آره قبول دارم ولی باز تهش حرف خودش رو می زنه. :)))))
واااای خداااااای من الآن رامبد داره بهش می گه یه شب دیگه هم بیایید. این رامبد حالش از منم خراب تره. اه. تاریخ مرگم رو می دونید الآن. اون روز خودم رو حلقه آویز می کنم.