Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

روپوش سفید چیست؟

آیینه ی دق من است. تامام.


چیه به خدا. 

خدا وکیلی این تن بمیره حاضرم ده تا مریض تی آر کنم ولی نخواهم این روپوش لعنتی را اتو کنم.

اعصابم نمی کشههههه.

بعد دو دقیقه دوباره شکلش همان اولی می شه انگار از دهان هاپو در آمده.

یعنی تو مثل پنگوعن و لک لک هم تردد کنی در طول روز و نشیمنگاه رو بر زمین نگذاری هم، این باز چروک می شه. کلا به روح اعتقادی نداره لامصب.


هر دو روز یک بار من این پروسه را دارم: سر درد از ترس اتو. آماده سازی روح و روان برای عملیات اتو. یک ساعت و نیم اتو کردن. چشم درد حین اتو. سردرد بعد اتو. حالت تهوع بعد اتو چون می بینم همه جاش دوباره چروک خورده. و یک مرحله هم سردرد هنگام تردد روز بعد و چک کردن خط اتو ها که ذره ذره به چروکی تبدیل می شند و با هر چروک جدید یک خنجر به قلبم فرو می ره.


بزرگوار من نیامدم اتوکش بشم! آمدم پزشک بشم می فهمی. به جای هر اتویی که می زنم یک فصل هریسون خونده بودم الآن نفر اول ورودی بودم.


اتو کردن روپوش سفید شوخی بی مزه ای بود که پزشکی با من کرد.


مادرم می گه چه قدر نق می زنی یک اتوعه! از طرفی وسواس هم دارند، این روپوش را که می بینه هی می گه عه نیارش اینجا این کثیفه فلانه مال بیمارستانه خلاصه بابای من رو در آورده سر این قضیه، امشب برگشتم گفتم همین که خودم اتو می زنم به بقیه تان نمی دم، سجده شکر بگذارید. 

فکر کنم خیلی حرفم معقولانه بود، چون دیگر ادامه نداد و گذاشت هر جا که عشقم می کشه اتو کنم!

خداییش وسواسش از چیه من نمی فهمم، جوجو استاژر از فور هم استریل تره به خدا. بعد آن وقت به روپوش من می گه کثیف.