Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

بکلومتازون دیپروپیونات

بچه ها... من بچه بودم، واقعا نمی دونم چرا (احتمالا طبق معمول از درمان های من دراوردی مادر و پدرم بود که هرچی خونده بودند روی من امتحان کردند) ولی اسپری ریه خیلی زیاد مصرف می کردم. آسمی هم نبودم حساسیت بود بیشتر.

و الان که به خودم می آم، می بینم دلم تنگ شده برای اسپری هام.

خصوصا معشوق قدیمی ام اسپری قهوه ای. بکلومتازون دیپروپیونات.

گاهی که دارم کار می کنم، یهو به خودم می آم می بینم مثل یه حس حیوانی دیوانه وار عطش ناک غیر قابل وصف، دلم می خواد در جا و در لحظه ازون اسپری استفاده کنم. ولی متاسفانه دیگه ندارمش که!

فکر کنم مامانم به استروئید معتادم کرده بود!!

الانم ازون وقتاس که عطشم زده بالا. حتی فکر کردن به اسپری زدن حالم رو خوب می کنه باورتون نمی شه. می خوامش.

حس بی نهایتی داشت وقتی می زدیش. انگار که از همه چی رها شده باشی و یک بار سنگینی از دوشت برداشته بشه و بری تو فضا... انگار یهو به جای دو ریه، ده تا ریه داشته باشی و بتونی کل دنیا رو استنشاق کنی و از اکسیژن هوا لذت ببری.

نمی دونم این طور که از متن بر می آد دارم بیشتر ال اس دی رو براتون توصیف می کنم تا اسپری ریه، ولی واقعا برای من همچین حسی داشت و حالا می رسیم به هدف پست، کی مرا اسپری قهوه ای خواهد داد الآن که ناجور هوسش رو کردم؟

ای کاش من الان اسپری قهوه ای داشتم. ای کاش می شد راحت نفس بکشم. نفسم تنگه. As always.


پ.ن. باورتون میشه عکسش رو سرچ کردم و دارم از این ور مانیتور نگاهش می کنم و سیر نمی شم و  هوسش دست از سرم بر نمی داره!!! خل شدم نصفه ی شب.