Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

پاسخنامه ی پست یک هزار و سی صد و هشتاد و نه

این رو یادتونه؟ پست ۱۳۸۹.

بله. 

با افتخار،

۱۹ رو ازشون "گرفتم."

"ندادن"، ولی "گرفتم"!


نمی دونم بخندم به وضع آموزشی دانشگاه، یا گریه کنم. جایی که توش مقاله ای که روش سه روز وقت گذاشتم اصلا خونده نشد و تازه بعد اعتراض لطف کردند رفتند تازه باز کردند فایل های من رو و فهمیدن اییی گویا بدک هم نیست. همون روز اول بهش گفتم با مقاله ی هرکی شوخی کنی با مال من نمی تونی، چون من یه وسواسی ام تو نوشتنی ها.

حال کردم با خودم، که می دونی، همه ی دوازده های کارنامه رو دیدم، اصل دستم رو گذاشتم رو این یکی گفتم همه شون اکی ولی نه این یکی مال من نیست. من حقم از این درس بیسته. 

تهدیدم کردن که دقیق صحیح می کنیم، دوازده ت رو می دیم هشت، ولی  اینقدر از کار خودم مطمئن بودم که پای حرفم وایسادم. گفتم صحیح کنید. اتفاقا من می خوام که صحیح کنید.

و حالا نمره ای رو داریم، که بالاتر از نفر اول کلاس، داره می درخشه. 

 واقعا کجای دنیا ۷ نمره ی دانشجو از قلم می افته؟ کجای دنیا استاد اینقدر گشاده که با لیست دانشجو ها اسم فامیل بازی می کنه و هر اسمی باب میلش بود رو بالا می ده. اسم من به حد کافی قشنگ نبود؟


روزی که نمره ها اومد رو یادم نمی ره. چه قدر التماس بقیه رو کردم که بیایید اعتراض. بیایید امضا.خودخواه ها حتی یک نفرشون نیومد امضا.چون نمره هاشون اکی بود. گفتن ما اگه بیاییم، برای خودمون بد می شه. وحشیه. می ندازه.


خیلی فجیعه. اونم اینجا، تو این دانشگاه. 

این میزان هرکی هرکی بودنش، یرخی بودنش، آدم رو حسابی گیج و از پا افتاده و دلسرد می کنه.

دقت کن. 

هفت. نمره. از قلم افتاده بود.

این قدر مقاله ی من کامل بوده، که حتی روش نشده سه چهار نمره اضافه کنه. روش نشده حتی شیش نمره اضافه کنه. هفت نمره اضافه شده. و اون یک نمره هم بگم مال چیه؟ مال اینه که بعضی استاد ها می خواهند خودشون رو از تخت و تا نندازند. وگرنه من یکتا بیست این کلاس بودم.

برگه ی هیشکی رو صحیح نکرده بود. به همه شانسی نمره داده بود.

اون وقت چه قدر بچه های دبیرستان می تونن ذوق و شوق داشته باشند برای ورود کردن به اینجا.


دوست دارم، تو همه ی تک تک جزئیات زندگی م این شکلی باشم. این قدر مطمئن و بی عیب و نقص و کله شق و مغرور و البته ستودنی. برم جلو، ضمن جلو رفتن همه تهدیدم کنن نمی شه نرو، و بعد یهو بشه.

خوشم می آد که یک سری ها اشتباهاتشون رو قبول می کنند. از این نظر، به استاد مدیونم. که اشتباهش رو قبول کرد.


پ.ن. این پست رو هم براش نوشته بودم. ولی در لحظه نشر ندادم. چون دقیقا می دونستم اگه با یه آدمیزاد طرف باشم، یه روزی مثل امروز حتما می آد و می آم اینجا تو این پی نوشت نشرش می دم و دلم، جیگرم تا ته خنک می شه. تو پی نوشتی که همه چی حل شده توش و اصلا لازم نیست دیگه حتی روش فکر کرد.


"مثل این می مونه که به شنای صد متر پروانه ی فلپس بدن دوازده از بیست."

.

.

"مثل این می مونه که فلپس با ده ثانیه(!)  اختلاف  قهرمان پروانه ی کل جهان شده باشه."