Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

واپاشی نیم گرم اورانیوم ۱۳۶ در شبی از شب های زمستان

خب الآن شبه،

و حالا واقعا من با کی تا خود صبح مثل مستا ببافم ک تهش مغزم یخ بزنه؟

مشکلش اینه ک دکمه ی آن ش رو فشار دادی انگولک کردی، پشت بندشم سرتو انداختی پایین رفتی. الآن روشن شده دیگه از توان من خارجه.

صرفا می تونم بشینم یه گوشه از واپاشی خودم لذّت ببرم بگم :عه نیگا کیلگ. چه نور های خیره کننده ای. 

و واقعا هر کی ندونه خودم می دونم پشت این سری پست هام خالیه، هیچی نیست ک نخوام بهش اشاره کنم یا آزارم بده. صرفا حس پاشیدگی دارم. اینکه صرفا، اوکی تایمز آپ. دیگه وقتم باشه وقت شکافت هسته ی اورانیومه. 

وقتشه چون وقتشه.

فکر می کنم وارد فاز جدیدی از افسردگی م شدم. یکم خطرناک تر از حالی ک تو مهر داشتم.

وی... سپرش... خراشیده... شده... بود.


اوووووه راستی امروز فهمیدم بغل دستی پیش دانشگاهی م، الآن تو ناف لندنه داره پزشکی می خونه. رشته شو کار ندارم،  وژدانا گران است جون خودم. 

شایدم تو هپروت اختصاصی خودش این کارا رو می کنه. والّا یکی ازونایی بود که وقتی کارنامه قلم چی هاشو مقایسه می کردم با افتخاراتی ک سر کلاس تو گوشم زمزمه می کنه، هی یکّه می خوردم ک چقد ریلکس می شه تو چش هم زل بزنیم و حقیقت زدایی کنیم و هی هیچی نشه.

کاش منو به یاد داشته باشه. شده حتّی توی یه نورون کوچیک موچیکش. این طوری من یه چراغ روشن تو خود لندن دارم الآن. تیکّه ای از وجودم رو برده اونجا با خودش. این باحاله.


خلاصه ک آره، امشب شب دی اف اس زدنه. (دی اف اس در زبان ساده  الگوریتمی ست در نظریه گراف برای پیدا کردن عمق گراف مورد نظر. ک خودمم یادم رفته دیگه الآن یکم بیشتر ادامه بدم مهمل بافتم شدید.)