Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ما کنار خونه مون باشگاه تنیس داریم

یعنی عاشق مامانم هستم که هر وقت می بینه دچار بحران اگزیستانسیال و هویتی شدم، فوری می گه:

" یکم به خودت برس! برو دنبال کار هایی که دوست داری. تو جوونی. اصلا می دونی ما کنار خونه مون باشگاه تنیس داریم؟ چرا اینقدر زندگی رو سخت می گیری به خودت؟ از امکاناتی که دنیا بهت داده استفاده کن. جایی هستی که خیلی ها ارزو دارند باشند. برو کلاس تنیس ثبت نام کن. از زندگیت لذت ببر."

کلا جواب همه ی بدبختی های من می شه اینکه ما کنار خونه مون باشگاه تنیس داریم. :)))))))))

واقعا نمی فهمم که چه اتفاقی رخ می ده که همچو پیشنهادی بهم می ده ولی واقعا خنده دار شده شمردن تعداد بار هایی که اومده به بهانه ی دلداری بهم گفته :"ما کنار خونه مون باشگاه تنیس داریم."


پ.ن. حالم داره دوباره می ره که خراب بشه.آه. بیایید اعتراف کنیم دیگه خب لامصب من از کرونا می ترسم.

 به در و دیوار اوری تینگ عزیزم که همیشه حاجت روا می کنه ادمیزاد رو دخیل می بندم. اوری تینگ تورو خدااااا جواب تست فردای من منفی بشه. هرچی می خواد باشه... کرونا نباشه. بعد دیدن اون همه مریض هنوز ترس من نریخته. واقعا نمی دونم از چی می ترسم.


پ.ن. خیلی کم پیش می آد یه تصمیمی رو خودم با اراده ی خودم بگیرم و به نتیجه برسم اشتباه بود. هرچند از نظر روحی و جسمی توامان فاکد آپ هستم، ولی کاملا از تعویض بیمارستانم راضیم. اینه معجزه ی اراده.


پ.ن. ایا از چاقی خود رنج می برید؟ آیا اضافه وزن شما را فردی کم اعتماد به نفس کرده است؟ با ما به طور تضمینی وزن کم کنید. ماهی حداقل پنج کیلو گرم بدون بازگشت. امضا اتند و رزیدنت طب اورژانس.

قیافه ی من وقتی امروز رفتم رو وزنه: :-"

فکر کنم ایزوفاگوس وزن خودش رو یه عددی اعلام کرد که با من اختلاف فاحشی داشت. به این یکی که اصلااااا توجهی نکردم. واقعا اعصابشو نداشتم اینم بریزم رو غم هام.


پ.ن. زیبا نیست؟ من طوری تب و لرز می کنم این دو روز گویی که فازم رو وصل کرده باشی به نول. و تا ساعت یازده هیشکی احوالم رو نمی گیره.

مامانم بلده نصف شب بیاد از خواب بیدارم کنه سرم رو به زور فرو کنه تو دستم و با هم دعوا کنیم. بابام هم بلده وسط درمانگاه صبح زنگ بزنه و نگرانی اش مال وقتیه که سرش خلوته. دوست و موست و اینا هم که ول معطل. فقط ایزوفاگوس هست که اونم مدام میاد کنارم دعواش می کنم که احمق جون این کروناست برو فاصله بگیر. و چون خیلی جدی می شم می گرخه می ره. حس اون اختاپوسه تو باب اسفنجی رو دارم.


پ.ن. اتند امروزمون خیلیییییی خفن بود. اخلاقی... سوادی... بهش گفتم تا قبل این ناراحت بودم از عوض کردن بیمارستانم. شما رو که دیدم نظرم برگشت!

فقط تهش یه چیزی گفت، من مطمئن نیستم درست شنیدم یا نه. ساعت دو شده بود ولی مریض ها تمام نشده بود. یهو برگشت گفت یعنی من شاشیدم به این زندگی که باید اینجوری نان استاپ کار کنم تا ساعت دو و مریض ها هنوز تموم نشده!

قیافه ی من و دوستان با شنیدن و تصور کردن شاشیدن اتند و استاد محترم به زندگی: :-"

خلاصه یکم آخرش خورد تو ذوقم ولی واقعا آدمیزاد ماهی بود. اخه این تکه کلامه استاد استفاده کنه؟ از این بچه های روان پریشمون انتظار دارم ولی اخهههههه لامصب ناموسا تو استادی دقت کن چی می گی! به نظرم  احتمالا جیشش گرفته بود که مهم نیست.


نظرات 1 + ارسال نظر
آاا سه‌شنبه 18 آبان 1400 ساعت 22:11 https://do-you-know.blogsky.com/

سلام اگر دوست داشتید بر روی این لینک کلیک کنید

ای به چششششم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد