Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

کشیک دل انگیز روز جمعه

بر خلاف چیزی که اکثریت ازش فراری اند، من واقعا می تونم عاشق کشیک روز جمعه باشم.

خب بین ما همیشه دعواست که کی جمعه ها بایسته چون رسما تنها روز تعطیلت هم باید فول کامپلیت در بیمارستان باشی، ولی خداوکیلی کشیک روز جمعه، صبح و عصرش، یه صفایی داره که کشیک های هیچ روز دیگری نچ نداره و برای همین نمی فهمم چرا همدیگه رو می درند سر کشیک جمعه ها چون مورد خاصی نیست. این روز کشیکاش پر ارامشه، پاویون خلوته، رزیدنتاش مهربون می شن، کلی وقت هست برای بررسی کردن مریضا و چون اکثر بخش های بیمارستان تعطیله به غیر از موارد اورژانسی بیمار رو نگا نگا می کنیم تا فردا بشه.

فقط بدیش اینه که من تقریبا تنها روزی که می تونم در هفته از نعمت پدر مادر بهره مند باشم امروز بود که اینم کشیک اومدم.  ولی می خوام بگم دقیقاچیزی که همه ازش فراری اند برای من پر لذته و مثلا همه با خودشون فکر می کنند چه بدبختی ام من که جمعه زیاد بهم می افته و به حساب خوش شانسی خودشون می گذارند وقتی بهم جمعه می ندازند یا نماینده ی قزمیت فضایی می خواد حال گیری کنه جمعه برام کشیک می گذاره، در صورتی که شانس من دقیقا در کشیک روز جمعه است و عاشقشم.

جاتون خالی، چشم نزنم کشیک امروزم رو، صبح زود بیدار شدم  هر زمان که دلم خواست امدم بیمارستان چون کسی نمی فهمه و لازم نیست خیلییی ان تایم باشیم و من با سرعت مورد علاقه ی خودم خودم رو رسوندم به بیمارستان بدون تنش و بدو بدو دیر شد های هر روزه که قلبم رو درد می اره و کلی در حوالی بیمارستان ول چرخیدم سر صبحی، تو پاویون یه اتاق گیرم اومد رو به دریا، با کولر و نورگیری عالی،  در حالی که پرایوسی اش عالیه و ده هزار نفر رو نمی بینم هر لحظه، و با یکی که نمی دونم کیه هم اتاقم احتمالا سال بالاییه و بسیار حس خوبیه که نمی شناسمش. پرستارا کلی مهربونی کردند از صبح باهام تا به اینجای کار، خفن ترین و باهوش ترین سال یکی دنیا باهام کشیکه و کلی اموزشم داد،  و الانم لش کردم دارم درس می خونم و به جرئت می گم ارامش همین جاست که منم. ایشالا تا فردا صبح هم مریضی نمیاد و مورنینگ نمی شیم. احتمالش خیلی کمه! می خوام به عنوان زیبا ترین کشیک ثبتش کنم.

کشیک امروز رو با یکی از بچه ها عوض کردم، دیدم سختشه و دنبال یکی می گرده روز تعطیل رو باهاش عوض کنه، گفتم جهنم، مگه چی می خواد بشه من به جاش می ایستم من که عاشق جمعه هام. حالا فرض کنید بچه ها سر همین کلی پول با هم رد و بدل می کنند، پس حجم رفاقت و مرام و خوبی منو دریابید. تازه یه بار همین دوستم کارم رو راه ننداخت و خیلی لنگ کمک بودم و رفته بود تو پاویون می گفت من حال ندارم! یعنی دوست روزای سختی من نیست. یعنی قشنگ جاش بود می گذاشتم دستش تو حنا بمونه ولی گفتم بی خیال حالا میدون تیر نیست سرش خالی کنم دلم واسش سوخت دیگه جمعه اش رو ایستادم! دیگه فقط پدر مادرم رو نمی بینم برای یک هفته ی متوالی دیگه متاسفانه. و واقعا خوشحالم از این تصمیمم. چون اون زمان که ازم خواهش کرد این کشیک رو بایستم نمی دونستم سال یکم کیه و فکر نمی کردم این قدر روز اروم و پر ارامشی باشه دوم مهر ماه یک هزار و چهارصد. همین که از دوستان هم گروهی ام هیچ کسی کشیک نیست حالم رو خیلی خوب می کنه. چون توی کشیک های قبلی خیلی اذیتم می کردند و منو غریب کش می کردند. یه بار که بغض داشت خفه ام می کرد اینقدر که بی شعور بازی در اوردند. خلاصه که من سه تا بیشتر از کشیک های این بخشم باقی نمونده و دارم غزل خداحافظی رو می خونم رسما. مثل رزیدنت های سال یکمون اونا هم دارن می رن. و این اخرین کشیک این رزیدنت بود که نصیب من شد و قدر دانم. چون ما هم متقابلا دوست داریم با رزیدنت های خوب و خفن و با حوصله و باسواد کشیک وایسیم و احتمالا الان همه می میرند از حسودی که کشیک اخر این رزیدنت با من افتاد. هاها. 

جدایی بعد این همه مدت سخته و روح ادم تیکه می شه. رزیدنتم بهم گفت، بهت دیابت رو یاد می دم ولی خدا وکیلی قول بده یادت نره! منم بهش قول انگشت کوچیکه دادم که اموزش هاش رو در قلبم نگه دارم و روی قلبم صلیب کشیدم، که از این به بعد هر بار یه مریض دیابتی از زیر دستم رد شد به نیکی یادش کنم و همین طور هم خواهد بود.

الانم لش کردم مثل اسب گایدلاین می خونم که فردا پوز همه رو بزنم وقتی استاد سوال می پرسه و متلاشی شون کنم. 

اخ فردا هم باز یه نیمچه گرد هم آیی ای داریم در سالن مورنینگ و شادمانم. جشن تاج گذاری چیف رزیدنت محبوبم هست! تنها یاورم که حق منو از همه می گرفت. پیپ پیپ هورااااای.


پ.ن. شیرینی جات درد رو کاهش می ده. من اینو می دونستم ولی امروز بهم یاداوری شد وقتی دیدیم مریضمون یه زخم داره و براش شست و شوی زخم با سرم قندی دستور دادند جراح ها. خلاصه دنیا به کامتون تلخ بود، شیرینی بخورید. دردا کم می شه.

نظرات 1 + ارسال نظر
Drop جمعه 2 مهر 1400 ساعت 20:17

رو به دریااااا؟ 0_0

به قرآن. دریا داریم اینجا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد