معمولا هر وقت من از زندگی می برم و می رم به فاز اینکه اصلا زندگی کردنم به چه دردی می تونه بخوره،
بابام مثل سوپر من با یک جک جونوری چیزی از درب خونه می اد داخل صدا می زنه :"کیلگ!"
دقیقا همین شد که ژ رو داریم الآن. و مینا رو.
پارسال طرفای فروردین اردیبهشت وقتی همه چیز قرنطینه بود و منم با کل دنیا قهر بودم و زندگی تقریبا نباتی داشتم، یک جوجه یاکریم اومد به خونه که از لونه اش بیرون افتاده بود. در اوج بی حوصلگی و دورانی که حتی نمی توانستم از تخت برم بیرون، فقط به خاطر این جوجه بیدار می شدم که غذا رسانی اش کنم. چون جوجه یاکریما، دون برچین نیستند، هیکل خیلیییی بزرگی دارند ولی خیلی دیر دون برچین می شن.
فکر کنم بابام احتمالا دوباره جدیدا روح زندگی رو در وجود من کم دیده.
چون بعد عمل قلبم برداشت یک جوجه یاکریم اورد بالا سرم، گفت اینو داشته گربه می گرفته رو ماشین بود. و می دونه وقتی اینجوری می گه من دست رد به سینه اش نمی زنم.
و زندگی این روز هام، علاوه بر درد و بی حالی، به یاکریم بازی می گذره. با صداش صبح ها بیدار می شم، و خیلی با هم حرف می زنیم و به ریش دنیای سگ مصب می خندیم.
هنوز حتی هفت روز از این کره ی خاکی رو ندیده!
حیوانات واقعا مرا دیوانه می کنند. اصلا نمی فهمم وقتایی که کنارشون هستم چه جور می گذره. چینگش رو باز می کنم، دونه دونه بهش گندم تعارف می کنم.
یاکریما خیلی باحالند. خنگند، مهربون اند، زخمه ی روی سینه دارند، و صد هزار بار جوجه باز می کنند و بهت صد هزار دلیل می دهند که بازم بتونی بلند بشی از جات.
من یاکریم ها را دوست دارم.
پ.ن. الانم صداش تو پس زمینه هست.
پ.ن. بیایید براش اسم بگذاریم.
من این احساس نسبت به گربه ها دارم وقتی نوازششون میکنم وقتی پنجه هاشون میگیرم
پیشو هم داری؟ *-*
اره پنجول هاشون تیزه ولی ممد حیات هم هست هم زمان.
اسم یاکریمت چیه؟
اتفاقا به ذهنم بود پی نوشت کنم که بیایید با هم برایش اسم انتخاب کنیم.
مرسی یادم انداختی. ده بار به خودم در طول روز یاداوری کرده بودم.
عمل قلببببب؟ :"))
بلهههههههه
دست و جیغ و هورای بلننننند :-"
خودمم باورم نمی شه پدر جان. (سیگار.) جا پای مامان بزرگ بابابزرگا گذاشتم. والا که تخت های کناری ام هم همه پیر پاتال بودند. گفتم من سیصد سال به بالا دارم و اژدهای باسطانی ام باور نکردید هی!
من فقط اسم خوراکی و خوردنی روی حیوانات میزارم
پس از اندروید یاد گرفتی که اسم هر ورژنش اسم یه جور شیرینی یا ابنباته؟ :)))
خب حالا پیشنهادی تون برای فرزند ما چیه؟
یه اسم امروز پیدا کردم،
Nepenthe،
چیزی که باعث می شود غم یا رنج را فراموش کنی.
که خیلی هم به این توتو می آد.
دیشب [اگر بشه بهش گفت شب] خوندم مقدار زیادی از پست های اخیر رو.
احساس شرمندگی و ناراحتی فراوان داشتم :"))
همزمان داشتم به کامنتایی که بی دلیل و بی جهت "قلب باتری خور" چپونده بودم واست فکر میکردم و شرمنده تر میشدم هی.
بهتری الان؟
دیگه ببین کارات رو از من خبر نگرفتید، این قلبم از دوری تون به تنگ اومد. :-"
امم... سر باطری خور بودن قلب شوخی کرده بودیم؟ والا من که چیزی یادم نمی اد صرفا می دونم این اصطلاح رو خودم خیلی زیاد به کار می برم. به شما ایرادی وارد نیست.
ولی انصافا احتمالش بود قلبم باطری خور بشه ها! اگه عمل خوب پیش نمی رفت.
بهتر که چه عرض کنم، بیشتر منتظرم و تحمل می کنم ببینم خوب شدم یا نه. اذیت شدم واقعا.
راستش بگم دیروز داشتم به اسمش فکر میکردم با یکی از اسم ها خیلی خندیدم ...فرچه .....مگه اژدهای دم فرفری نبودی خب اینم یک فر کوچک حساب میشه پس میشه فرچه
البته اگه من بودم شاید اسمش میزاشتم سوشی یا پفکچه یا بق بق یا تاکو
:)))))))))
یادم نیست دقیق، اما یادمه که توی کامنتام یکی دو بار از لفظ "باتری خور" استفاده کرده بودم. یعنی صرفا چیزایی رو یادم اومده بود که بهم عذاب وجدان بده :))
:((((((((((((((((((
مراقبت کن از خودت اژدها