Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اشک های یونس

افغانستان ترند شده.

پست غوغا تابان داره از وبلاگم هزارتا هزارتا بازدید می خوره.

بابام می گه یونس، نگهبان افغان، شبا گریه می کنه.

افغان زیاد می شناسم. بیشترشون دوست های بابام بودند که دوستای منم شدند. و همیشه از نوجوونی اون حسرته ته گلوم بوده و قلبم چنگ می خورده براشون. واقعا بی شیله پیله تر از ایرانی ها هستند. نمی دونم درد غربته آدم رو این شکلی می کنه یا ته مایه ی وجودی شون با عموزاده های غربی خوش خط و خالشون فرق می کنه واقعا.


بارها شنیدم مادرم اینو به سر پدرم کوبیده که "فقط بلدی با افغانی ها و کسایی که هشتشون گرو نهشونه و سرشون به تنشون نمی ارزه دوستی کنی." مادرم دوستی با افاغنه و دم خور شدن باهاشون رو یکجور کسر شان می دونه هر چند دیدم که با مریضای افغان خیلی بیشتر راه می آد ویزیتاشون رو پس می ده یا همیشه برای یونس سالاد الویه ی اضافه تر درست می کنه و براش می بریم چون یونس خیلی سالاد الویه دوست داره و کسی نیست براش سالاد الویه درست کنه. خب من و بابام اینجور نیستیم زیاد. ما این حرفا برامون مهم نیست... من حتی قلبم به درد می آد وقتی می خوام به یکی شون بسپرم کاری رو انجام بده که در قبالش حقوق بدیم بهشون. خیلی وقتا بابام بهم می گه ماشین ها رو بیار یونس بشوره، و من این قدر اذیت می شم که هیچ وقت ماشین ها رو نمی برم اون چندباری هم که بردم، خودم وایسادم کنارش به ماشین شستن.  اصلا نمی تونم. اگر ایرانی بود باهاش مشکلی نداشتم، ولی مظلومیت و غربت افغان ها در ایران این قدر اذیتم کرده که اصلا توان دیدن اذیت شدنشون یا اینکه بهشان امر و نهی کنم رو ندارم.

حالا افغانستان که می گن این روزا، خیلی اسما می آد به ذهنم. یونس... رشید... شاپرک... عزیز... رحمت... بیت الله... این اسمای نازنین... اون لهجه ی ناب. این فرهنگ به هم امیخته که قریب به نود درصدمون ازش فراری هستیم و فکر می کنیم از ما پایین تره و نشانه ی لو کلاسی می دونیمش.

یکبار که می خواستیم خط و مشی مجله رو مشخص کنیم، گفتم من اومدم اینجا روی چند تا موضوع کار کنم. هر کدوم رو نگذارید منم نیستم دورم رو خط بکشید،

حقوق افغان.

بهم گفتن، ایران بدبخت خودمون رو ول کردی چسبیدی به افغانی ها؟

بله دقیقا اینجاشو دیده بودم که چسبیده بودم به افغان.


الهی که من بمیرم براتون، اخه چرا شما این قدر مظلوم اید؟ من چی کار می تونستم بکنم که نکردم. چرا همه الان یادشون افتاد شما وجود دارید. شما خیلی وقت بود زجر می کشیدید. و خواهید کشید. خیلی طولانی تر از عمری که این جو نوپای  حمایتی تازه راه افتاده خواهد داشت.


پ.ن. بارها از الگوی زندگی یونس برای خودم طرح زدم. خیلی رهاست. خیلی. اینجا کار می کنه و همه پولش هم می فرسته برای خانواده اش. تنهاست. خیلی تنها. اون اشل از تنهایی که حتی در مخیله لمسش نمی شه کرد. و مظلومه. خیلی مظلوم... و ساده است... خیلی. ساده. فکر کردم اینجور زندگی کنم. 




نظرات 2 + ارسال نظر
یاقوت سه‌شنبه 26 مرداد 1400 ساعت 11:41

من افغانی نزدیکم نمی شناسم ولی هر افغانستانی که دیدم مظلوم بوده به چشمم .. چی بگم از هموطنای احمقی که کارشون تحقیر و تمسخر هم زبون و هم فرهنگ شونه ..فقط چن کامنت زیر اخبار مربوط به احوالات افغانستان پیچ بی بی سی خوندم خجالت کشیدم ادعای فرهنگ دو هزار ساله هم داریم...

خیلی مظلوم اند. خیلی.
من اصلا دوست ندارم استفاده از عباراتی رو که نسبت می دهند بهشون. اگه طرفم ادم حسابی باشه سعی در فرهنگ سازی می کنم ولی امان از عنتلکچوال های تجملاتی پیچ شمرون که فکر می کنند مظهر ادب هستند.
والا از نظر ادبی هم بگیریم خیلی بهتر زبان پارسی رو نگه داشتند تا الان افغان ها.
اصلا به عنوان یک انسان باید عزیز باشند هم وطن و هم فرهنگ که جای خودش!

یاقوت سه‌شنبه 26 مرداد 1400 ساعت 11:49

یادم رفت بگم .. دمت خیلی گرم که تو شستن ماشین کمکش می کنی..

هدف خاصی نداره ها، صرفا روم نمی شه بهش دستور بدم واقعا و ترجیح می دهم این شکلی طی کنم.
باورت می شه اعصابم به هم می ریزه در حال کار کردن می بینمش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد