امروز داشتم پیاده می رفتم، پای یکی از درخت های کنار جدول، یک جسد از مرغی گلباقالی رنگ دیدم.
اینقدر اعصابم خورد شد، هنوزم خورده.
من نمی فهمم. من واقعا نمی فهمم و اعصابم خورده........
نمی فهم چرا باید وسط تهران پای یک درخت یهویی جسد مرغ ببینم. خیلی اذیتم کرد. مگه مرغ مال تهرانه؟ مگه مرگ مرغ اینقد روتینه که حالا بیاد سر راه منی که هر ده قرن یه بار ازون جا رد می شم؟
باورتون می شه بگم می خواستم همون جا پای درخت گریه کنم. و حتی الآن.
نمی تونم تصویری که دیدم رو قبول کنم. قلبم... قلبم می سوزه. و این مرغ به قدری مظلوم و زیبا مرده بود که اصلا نمی فهمیدم چرا همه بی توجه رد می شن. انگار فقط من می دیدم.
چرا هیشکی واسه مرغایی که وسط خیابون زیر درخت شهرداری می میرن گریه نمی کنه؟ فقط قلب منه که درد می کنه؟
کیلگاراخان یه دوستی روی نت داشتم نام کاربریش مرغ یا مرغه بود همیشه به خودم میگفتم احتمالن این کاربر باید زن یا دختر باشه وگرنه او اسم کاربری خروس انتخاب میکرد راستش چندبار میخواستم ازش سوال کنم که تو چرا نام کاربری مرغ انتخاب کردی و آیا مربوط به جنسیتت میشه که راستش ترسیدم ملت بهم بگن این پسره چقد دهاتیه یا چقد جنسیت زده هس خلاصه منصرف شدم
راستش عشق و علاقه ات به مرغ و خروس خبر دارم از پستها و عکسهای قبل متوجه شدم
وقتی بعضی ها عاشق و مار و سوسمار و تمساح میشن خب علاقه شما به مرغ و خروس هم قابل فهم و درکه
بهرحال بابت این اتفاق بهت تسلیت میگم
خدا بهت صبر بده
دوازذه هزار پرنده تالاب میانکاله مردن ،چته تو
چه قلب مهربونی داری.
با این احساسات چطور میتونی پزشک بشی و خون و مریضی و درد و رنج مردم ببینی.
امیدوارم قوی تر باشی تا بیشتر کمک کنی برای کم کردن دردها و رنج ها.
کیلگاراخان داری مشکوک میزنی!
کامنت حذف میکنی!
اولش میگی دوس دارم بعدش کامنت حذف میکنی!
ای کلک!
سلام عزیز
من اصلا چیزی حذف نکردم
کلا چهار روزه خونه و پای وبلاگ نبودم اصلا
خط رو خط شده احتمالا :)))))