Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

پَر پَر پره پَر

*تصویری نادر منتشر شده از بنده بعد پره، در حالی که پفم به صورت  آنی خوابیده:




سلام،

تمام شد!

شما هم اکنون با یک پره داده ی افسار گسیخته ی مهار نشدنی طرفید. :دال زیاد جلو نیایید چون طبیعت ثابت کرده این موجودات خطرناک اند. :دال


دوستش که نداشتم کلا، دیروز بعد ازمون چهار ساعتی با بچه های خودمون داشتم چک می کردم، بعدش هم اومدم خونه افقی شدم تا پنج ساعت و دوباره بعدش پنج ساعت داشتم با بچه های گروه "کمپین لغو پره" که حالا تبدیل شده به "کمپین بررسی سوال های پره" چک می کردم. همه می گفتند خیلی سخت بود و داشتند نق و نوق می کردند، ولی عاشق خودم هستم که کلا تو باغ نبودم نمی فهمیدم سخته یا اسونه و الان حس خاصی ندارم. یکی که سوال های سال قبل را کار کرده یک سنگی برای محک داره به هر حال ولی من که هیچ غلطی نکردم واقعا نمی فهمیدم وضع چه طوره!


اگر بچه ها چرت و پرت نگفته باشند موقع چک کردن جواب ها، ۹۵ تا درست قطعی پیدا کردم و  ۶۵ تا هم غلط قطعی. این میشه ۱۶۰ سوال. و سرنوشت رو اون چهل تای باقی مانده مشخص می کنه که من هر چه کردم پیدا نشدند و البته احتمالا اکثرش غلط هست. با این اوصاف فکر می کنم نمره ام بالای صد بشه، ولی نه خیلی بالاتر. منتها اینا گاهی هم بر می گردند روی یکی از درست های قطعی من و اینقدرررررر ر سرش بحث می کنند که به مرز جنون می رسانند من را  و دلم می خواهد بالا بیارم و با خودم می گم شت یعنی بازم امکانش هست بیفتم؟


می دونی می گفتند سخت بود، منتها بحث اینه، سخت در این حد بود که تو نمی دونستی جواب کدوماست ولی ظن بالینی ات به کار می اومد و اون گزینه ی ظن بالینی اکثرا جواب بود... مثلا یک سوال داشتیم تو فارما، گزینه ها رو اصلا نمی فهمیدی چه ماده ای هست! فقط یک گزینه داشت که می دونستی چیه :"گریپ فروت" و خب طبق اصول روان شناسی هم بگیریم، همه ی بچه ها همین یک دونه گزینه که می دونند چیه را انتخاب می کنند و البته همینم درسته. برای همین امکان اینکه کف امتحان بیاید بالا زیاده، چون سخت بوده ولی به هر حال همه به هر بدبختی ای بوده درست زدند.

یک نکته ای هم هست، کلا این ظن بالینی دو مدل داره، یه سری ها دانش جو ها هستند دستشون کلا به دارو و درمان نمی ره.... یعنی اگه بخوان بین گزینه های معاینه کردن، اقدامات تصویر برداری، جراحی  یا هیچ کار نکردن حتی شانسی انتخاب کنند، انتخابشون هیچ کار نکردنه.

من ولی، این مدلم که کلا ظن بالینی ام به سمت جراحیه و همیشه ازاون ور بوم می افتم. اقدامات تهاجمی دوست دارم، یعنی کلا ظن بالینی ام می ره به سمت جراحی هر کاری اش هم کنم. تو بگو مریض اومده با خال، من می گم این خال خطرناکه باید برش داریم. بگو اومده با سنگ، من می گم این سنگ اذیتش می کنه درش بیاریم. بگو اومده با کیست، من می گم نه این معلوم نیست چی بشه، باید اون عضو که کیست داره رو با جراحی بکنیم ببریم بندازیم جلوی سگ. یعنی به طرز عجیبی به جراحی و باز کردن و شکافتن و دریدن مریض حتی بدون اقدامات تشخیصی علاقه دارم با وجودی که جراحی باید انتخاب آخر باشه همیشه. این باعث می شه تمام سوال های شکم حاد رو همیشه درست بزنم حتی اگه ندونم نکته اش چیه و البته تمام تصویر برداری ها و پیگیری ها رو با کله بیفتم تو چاه. فلذا امیدوارم در پره ی امسال علاقه ی طراح ها بیشتر سمت تهاجمی بوده باشه تا پیگیری و تصویربرداری. مگر همین نجاتم بده.

مثلا دوستام می گفتند ما سوال های زنان رو اکثرا زدیم نیاز به اقدامی نیست! بعد من با وجودی که جزو درس هایی هم بود که خوانده بودم، همه رو از بیخ زدم: کندن عضو در اوردن توده سقط بچه هیسترکتومی باز کردن مادر سزارین فوری. و این تفاوت خودم رو هم شگفت زده می کنه....


فهمیدم به بیماری بدخوانی هم مبتلا هستم... یعنی در حالت عادی بسیاری از نکته ها رو بلدم اگر بپرسی، ولی وقتی سوال رو می گذاری جلوم اصلا نمی توانم بخوانم یا حتی ببینمش یا بفهمم سوال چی می گه. شاید علت همه ی این امتحان هایی که گند بالا می آورم هم همین بوده باشه. حداقل ده پانزده تا سوال رو این شکلی اصلا ندیدم و اشتباه زدم. شاید هم از استرسه که اینقدر کور و خنگ و نابینا می شوم. یعنی اصلا ندیدم یک سری جواب ها توی گزینه بوده! و الان که بچه ها گزینه ها رو می گن به چشمم نا اشناست.

وقت هم طبق معمول کم امد و ناراحتش هستم. نیم ساعت آخر شصت تا سوال خواندم و خیلی حیف بود چون رفلکسی می زدم اصلا فکر نمی کردم.


حالا هم که تموم شد با خیال راحت می تونم رو راست باشم آقا من خیلی درس ها رو حذف کردم چون نرسیدم و حالش هم نداشتم. عملا پونزده روز درس خوندم کنکوری با وجودی که کلیییی وقت داشتیم و بسیار نادمم. مهر و ابان و آذر که خواب بودم فقط و تو خواب اطفال رو پاس کردم که خفن ترین هم بود از قضا. آذر یک پروژه هم داشتم. دی درگیر ازمون دیگه ای بودم. بهمن تازه یادم افتاد باید پایان نامه رو انتخاب کنم و البته بازم امتحان داشتم.نهایتا می رسیم به نیمه ی اول اسفند که تصمیم گرفتم بخوانم واسه پره که البته از پونزده روز حداقل شیش روزش رو با افسردگی و حال خوش نبودن به فنا دادم. یعنی حس می کنم نهایت تلاشم برای پره  سر پر پانزده روز بود و خودم هم سوختم از این فکت.


درس هایی که اصلا  حتی لاش رو باز نکردم،

فارما بود، قلب، خون، کلیه، تاریخ، اخلاق، ent، اپید.


درس هایی که صرفا سه چهارتا  مبحث خیلییی مهمش رو دو شب آخر خوندم، 

جراحی بود، ارتو، روماتو، اعصاب، چشم، پوست، عفونی.


درس هایی که بالای پنجاه درصد رو پوشش دادم،

گوارش بود، ریه، غدد، زنان، اطفال، اورو، روان، رادیو.


روز آخر واقعا داشتم به خودم امید می دادم، که اره من خوندم و فلان. وگرنه این طرز خواندن رو به کسی بگی واقعا می گرخه. من حتی یک دونه تست برای گروه اول و دوم نزدم. واقعا ترسناک و اسف بار بود. تلاشم رو کردم، به بودجه بندی نمی رسیدم ولی. کلا سرعت رو فقط رو روز اخر دارم حالا هر کاری هم بکنم باقی روز ها.

یعنی مثلا اگه بقیه با ۷۰ در صد دانسته هاشون هم نمره ی من شدند، من صرفا با سی درصد دانسته هام به این نتیجه رسیدم و این خودش همیشه من رو پشیمون و دچار قلب درد می کنه  که چرا بیشتر تلاش نکردم چرا حذفیاتم این قدر بالا بود. 

سوال های دوره های قبل رو که بگذار لب کوزه آبش رو بخور. یعنی مثلا بچه ها این مدلند که می گن دوره ی شهریور ۹۹ فلان جور بود شهریور ۹۸ فلان سوال اومده بود ولی من حتی یکی از این ازمون ها رو هم نزدم و اصلا تو باغ نیستم و همین باعث استرسم شده بود. حاضرم شرط ببندم اگه تعداد تست های زده شده رو بشماری باز هم من با اقتدار در نفر آخر کلاس، دانشگاه، تهران و کشور هستم.  شدیدا کار خودم رو می کنم و هرچی بهم بگن احمق الاغ هووووی مسیر این وریه، من باز کاری که خودم دوست دارم رو انجام می دهم و این علت اصلی ناکامی ام هست! کنکور هم همین بود حتی، یادم نمی آد تا روز اخر هیچ وقت  کنکوری هیچ سالی رو گذاشته باشم جلوم و از خودم آزمون گرفته باشم. به جاش می نشستم یک سوال فیزیک خیلی سخت رو می گذاشتم جلوم ده هزار ساعت روش فکر می کردم.....


و نهایتا با تمام وجودم از پزشکی، زیر و روش، بالا و پایینش، هر انچه هست و نیست با تمام وجودم متنفرم. و ای کاش بمیرم ولی انترن نشم. رزیدنتی هم عمرا شرکت نمی کنم در حد من نیست! 

هیچ وقت فکرش رو نمی کردم از نفر اول مدرسه ی سمپاد نشان تهران که این قدر افول کنم به نفر اخر بچه های پزشکی کل کشور. جای تاسف داره. هیچ وقت هم باورم نمی شد نمره ام از علوم پایه پایین تر بشه، ولی شد. چون خب استاژری رو فکر کنم بیشتر خواندم و تو باغ تر بودم.

یه دعوایی هم زمانی که قرار بود ازمون لغو بشه بین بچه ها افتاده بود، که ملاک انترن شدن معدل باشه یا آزمون؟ و خیلی ها می گفتند ما قبول نداریم معدل رو چون معدل خیلی تقلبی شد پس بهتره همون آزمون برقرار باشه. منم جزو اون گروه بودم، منتها الآن می فهمم عجب فول عظیمی بود...

من با معدل جزو چهارک اول دانشگاهم، ولی با این آزمون گندیده نفر آخر هم شاید نباشم حتی و بیفتم. چه قدر تلخ. کلا به نظرم آزمون حجیم بزرگ شرکت کردن یک استعداد هست که اصلا در وجود من نیست. 

به من باید یک سوال بدی از یک مبحث، ده ساعت وقت، بهم بگی حالا بشین فکر کن. اخ که عاشق همچین امتحانی ام.....  سخت ترین سوال جهانم که باشه من نفر اول می شم ولی اینجوری ده هزار مبحث و محدودیت وقت باشه، اصلا نمی تونم. یعنی نصف سوال ها رو نمی بینم حتی که بخوام فکر کنم اصلا! از زمان متنفرم. از فاکتور مسخره ی محدود کننده ی زمان. باورتون می شه من از دوران ابتدایی حس کمبود وقت رو داشتم و به هیچی نمی رسیدم؟ تو زندگی روز مره ام... توی کار های شخصی... توی تکالیف... توی پروژه ها.... یعنی حس می کنم کلا این دنیا مال من نیست سرعتش مثل یک تونل نوریه که همگی از بالا داریم سقوط می کنیم  ولی من این وسط یک پر پرنده هستم و با مقاومت هوا بازی دارم و برای خودم سقوط نمایشی می کنم در حالی که تمام ذره ها مثل نور از جلوم می گذره. یعنی شما بگیر همه می گن پزشکی هفت سالش هم خیلیییی زیاده، ولی من اینقدر وقت کم دارم، همیشه اینجوری ام که آخه چرا ده سال نیست؟ چرا پانزده سال نیست؟ من واقعا به هفت سال نمی رسم. ارزو به دلم موند یه بار فقط یه امتحان جمع بشه! ارزو و حسرت به دلم موند. 


و احتمالا واسه انترنی هرچی بیمارستان درب و داغون و سم دار هست بیخ ریش من می افته با این نمره... بیشتر از همه بابت این ناراحتم. انترنی سختی خواهم داشت با این نمره. از تمام رفیق رفقا جدا می افتم. حوصله ی ریخت اتند فلو رزیدنت باقی انترن ها سرپرستار ها و بیمار ها رو هم اصلا ندارم. موندم حوصله ی چی رو دارم پس؟ هیچی؟  ای کاش می شد این مدتی که خالی دارم رو سیو کنم و سال بعد از روز هاش استفاده کنم برای وقت هایی که کم اوردم و حالم خوش نیست... شما نمی دونید وقتی ما مجبوریم بیمارستان بریم من چه قدر  کم طاقت هستم و اعصابم نمی کشه با اون همه آدم در طول روز برخورد داشتن. و برای همین حس می کنم این روز های تعطیل پیش رو، باید دکمه ی سیو کردن می داشت واسه وقتایی که حالم خراب تره. شما نمی دونید بهمن و اسفند پارسال چه قدر داغون بودم. و چه قدر سخت بود وقتی داغونم به فکر کار سطحی ای مثل شرح حال مریض بیمارستان یا الک دولک های دوستام باشم. 

زندگی  معناش رو از دست داده بود واسم، و به من می گفتند برو شرح حال مریض بگیر........ بی معنا بود. و همچنان بی معناست.

خیلی به جسم و روحم فشار می آد!


و یک نکته! بالاخره بعد سال ها جرئت کردم و می خواهم تو این تعطیلات این قلب درب و داغونم رو اکو کنم ببینم دقیقا چه مرگمه. :))))) اخ یعنی می شه یه چیزی از توش دربیاد بگن تو لازم نیست انترن بشی؟ سال هاست می ترسم از این اکوی قلب ساده و پشت گوش می ندازم (بله انتخاب من واسه مریضا جراحیه ولی واسه خودم اصلا حاضر نیستم یک بررسی ساده هم انجام بدم پارسال برای اولین بار تو عمرم به زور ازم خون گرفتند و ازمایش خون دادم! :))))) ) ولی دیگه به نظرم الان وقتشه.

راستش از نظر خودم ام آر مغز هم لازم دارم، ولی خب کیه که باور کنه. 


سخن آخر، من واقعا شوخی ندارم وقتی می گم کاش بمیرم ولی انترن نشم. فقط بی درد بمیرم.


پ.ن. مسعود جان ژنرالم با عرض شرمندگی ارتو رو از بیخ غلط زدم به نظر. :)))) می بخشید بازیگوشی این سرباز ناخلفتون را. هرچند نمی دونم رو چه‌ حسابی بچه ها فکر می کردند من ارتوم خوبه  بعد امتحان موقع چک کردن از من می پرسیدند ارتو رو. :)))) یکی رو درست زدم که گفته بود کدوم یکی نیاز به خارج سازی نداره و من زدم خانم سن بالایی که پین داخل نمی دونم کجاش گذاشتیم. فکر کنم تو بازوش. یعنی در همین حد هم یادم نیست سوال چی بود ولی بچه ها گفتند درست همینه. یکی هم گفته بود ضربه ی داشبورد ماشین باعث چی می شه که من زدم در رفتگی خلفی ران و شکستگی خلفی استابولوم. نمی دونم درسته یا نه. چون یه سری ها می گن شکستگی نداره فقط در رفتگیه. دیگه یادم نیست! تورتیکولی هم اومده بود که تنها سوال عکس دار کل امتحان پره بود و چون بچه هه سنش بالا بود باید جراحی می شد که بهترین و لوکس ترین سوال اورتو و حتی امتحان بود  بسیااااار عاشقش بودم. جالبه همین رو خیلی ها غلط زدن و می گن ماساژ عضله. :)))) اخه بچه با اون سن گردنش صاف می شه با ماساژ؟ :))))) جراحی! جراحی! عه نه مثل اینکه یکی دیگه هم درست زدم، این بود که در سقوط از ارتفاع کدوم خطرناکه کدوم اندیکاسیون نمی دونم چی داره؟ بعد شکستگی مهره های مجاور بود و کم شدن فاصله ی مفصلی! که من اولی رو زدم! و اصلا یادم نیست این حتی سوال ارتو بود یا نه؟ ولی  فکر کنم درسته. حالا که حساب می کنم اون قدرم رو سیاهت نکردم در ارتو. 


پ.ن. روان عالی بود، به غیر از یکی باقی رو درو کردم.


پ.ن. بسیار تشکر گزارم از لطف بی حد و مرز همه تون. پاس می شم به لطف این دعاهای خیر پشت سرم. وگرنه که من افتادنی بودم، اونم از نوع کله ایش!


پ.ن. دچار پوچی بعد از امتحان هم شدم... نا جور! از شش صبح بیدارم. این پست رو نوشتم استرسم کم بشه واقعیتش هنوز حس می کنم می افتم و اون ۹۵ تا رو ابدا مطمین نیستم. پاس شدنش هم توفیری نداره، بی مزه ترین و تباه ترین بیمارستان تهران که ده هزار ساعت از خونه فاصله داره رو می ندازن بیخ ریش من. می دونم. متاسفانه. تو این یک ماه باید رو خودم کار کنم که قوی باشم واسه پاره شدن با بیمارستان های درب و داغون دور با مردم سطح پایین.


نظرات 11 + ارسال نظر
ژنرال جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 10:23

سلام بر نیواینترن؛ سلام بر کشیک دهنده ی عید، سلام بر کسی که چند روز قراره حال کنه تا اینترن شه!!
سوالاتون رو گشتم پیدا نکردم.
اگه تونستی یه لینک پیکوفایل بده؛
قبلا میگفتن ۵ الان میگن یک سالگی به بعد باید تورتیکولی عمل بشه.
اگه هیپ تو فلشن و اداکشن و اینترنال روتیشن باشه فقط در میره(با رمز FAdIr فقط دیر میرود(مثل اون دایناسور معروف بخونش!!))
ولی تو داشبورد اینجری اول باید حواست به دررفتگی زانو باشه؛ و بعد از اون شکستگی دررفتگی هیپ؛ دررفتگی خلفی و شکستگی دیواره خلفی.
دیوایس ارتوپدی در این شرایط خارج میشه: فرد ورزشکار یا نظامی باشه؛ توی سرما بیمار رو تحریک کنه؛ دردناک باشه؛ علایم عفونت موجود باشه؛ یا بیمار طفل باشه.
در ضمن خیلی تمایل به خروج دیوایس های اینترامدولاری مثل اینترامدولاری راد(کونجر) وجود نداره.
سوال فقراتت رو نفهمیدم؛ ولی یه سوال شایع شکستگی های کمپرسیو مهره و اینکه کی اندیکاسیون جراحی داره: وجود علایم نورولوژیک؛ کاهش ارتفاع مهره بیش از پنجاه درصد؛ کایفوز موضعی بیش از سی درجه؛ پارگی ناموس فقرات!(PLL) خخخخخ

اقا اذیتم نکن به خدا من اینور عزا گرفتم از دیروز هی همه کشیک کشیک می کنند من واقعا نمی توانم کشیک دهنده باشم خیلی برایم سخته و کم طاقتم و فعالیت جانبی زیاد دارم دوست ندارم تمام زندگی م بشه بیمارستان و کشیک... و اصلا خودم خیلی وسواس دارم نمی تونم زیاد داخل بیمارستان باشم چون محیط عفونی هست.... فکر کنم خیلی اذیت بشم چون اصلا حتی فکر اینکه بخوام داخل پاویون به اون کثیفی باشم سکته ام می ده. خدا رحم کنه فقط!
خوشبختانه فکر کنم لازم نیست عید بروم و از بعد عید شروع می کنیم. یه سری دانشگاه ها زوری چون نیرو کم دارند به زور بچه ها را انترن می کنند ولی فکر کنم دانشگاه ما خوش خیمه تو این مورد. یکی از دوستام بدبخت داره از یه هفته بعد انترن می شه این هفته هم امتحان زنان استاجری داره! واقعا قیمه داخل ماسته.

دیشب بابام نشسته یهو پقققق می زنه زیر خنده به بقیه می گه فرض کنین این می خواد انترن بشه. :)))) خدا به همه مون رحم کنه!
مامانم می گه اخ جون بالاخره می ری از دستت راحت می شیم شبا!
خیلی منو دوست دارند تو خونه خلاصه.
ایزوفاگوسم که هی ول می چرخه می گه کیلگ انترنی مباااارک. :)))) کشیک مبارک!!!

در مورد سوالا بسیار ممنون پس با این اوصاف فکر کنم سه تا درست رو دارم قطعی! :))))
ببین دقیقا مشکلمون با داشبود همینه، که ایا واقعا هیپ تو فلکشن و اداکشن و اینترنال روتیشن بود یا نه؟ که فقط در بره. گفته بود پاهاش رو گذاشته روی داشبورد. من نمی دونم وقتی رو داشبورد پا بذاریم چه جوری می شه. اصلا حتی می شه پا رو دراز کرد رو داشبورد ده مدل می شه پا گذاشت رو داشبورد!!!

دیوایس رو درست زدم خداااا رو شکر.
سوال فقرات هم دقیقا همین بود فکر کنم، من کلا از ذهنم پاک شده ولی به نظر تو گزینه ها سعی کرده بودند اینا رو به نحوی تغییر بدن. فکر کنم با توجه به چیزی که نوشتی اینو غلط زدم... گزینه ی کاهش ارتفاع مهره داشت.... من زدم شکستگی چند مهره ی مجاور. متاسفانه.

سوال ها رو نگذاشتند خارج کنیم مسعود وگرنه که همون دقیقه اول خودم واست می فرستادم ارتوش رو کلید کنی. :))) فردا بیاد شاید دفترچه با جواب. هر چی دیر تر بیاد منم بیشتر یادم می ره چی زدم! همین الان نصف سوالا رو دو به شکم لحظه ی اخر چی وارد کردم....

مراد جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 10:54

کیلگاراخان خسته نباشی حدس میزدم بعد از امتحان خواب باشی
کیلگاراخان از یه چیز خیلی خوشم میاد وقتی عصبانی هستی خیلی قشنگ مینویسی! باور کن با وجودی که من نمیدونم چی میگی اما با لذت تمام این پست رو خوندم حتی تصمیم دارم دوباره بخونم شایدم بازم بخونم ....
جالبه بگم من بخاطر انقلاب 57 همیشه از جلال آل احمد متنفر بودم اما عاشق نوشته هاش بودم و از سبک نوشته هاش لذت میبردم امروز عجیب وقتی این پست رو میخوندم میگفتم کیلگاراخان وقتی عصبانیه چقد شبیه آل احمد می نویسه!
....
بگذریم
....
کیلگاراخان یه چیز که من از پستهای قدیمیت متوجه شدم تو همیشه قبل و بعد از امتحان همینجوری هستی بعدش میای میگی نمره اول شدم!
پس من منتظر اول شدنت هستم .... شک نکن
البته بازم حرف دارم

عخی من شبیه عمو جلالم؟
اتفاقا من خودم هم قلمش رو دوست دارم.
اقا ولی عصبانی نبودم.... اینا درد و حسرت ندامته ندااااامت. عصبانیت نیست حسرت تلخ و گزنده است.
نه واقعا اینجا تو این ازمون بنده کمترین ادعایی ندارم... از اخر اولم ایشالا.
اونم خودم الکی بهتون القا کردم وگرنه خیلی کم پیش می اد من اول باشم. یعنی همیشه یه حسرتی باید به دل صاب مرده ام باشه.

شن های ساحل جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 11:32

الان که تموم شده ایشالله نمره ات خوب میشه دیگه بهش فکر نکن ...ولی واقعا قلب نخوندی!قلب خیلی قشنگه قلب کلیه مغز چشم شاهکار خلقتن انقدر قشنگ بودن من برای دل خودم خوندمشون....هر بیمارستانی میخوای برو فقط رسول اکرم نرو خیلی افتضاحه ....امام خمینی از اون بهتره بیمارستان های سمت ولیعصر وضعیت بهتری دارن اونایی که سمت تجریش هستن امکانات بیشتری دارن و در کل شرق الوده تر از غربه ....شما احتیاج به یه هدف بلند مدت مثلا ده سال داری که براش تلاش کنی و بهت امید بده از این سردرگمی که حس میکنم در بیای

مرسیییییی شن های ساحل... خودت خوبی خبری ازت نیست؟
قلب نخوندم به چند علت یکی اینکه پایان نامه ام و تحقیقات زیاد داشتم در زمینه اش و امید داشتم به خاطر کار های اضافه چیزی بارم باشه که البته اینجور نبود، یکی اینکه کلا خواندنش فایده نداره و سوالات طرح شده نسبتا سخت هست در مدت کمی که داشتم نمی شد جمعش کرد و افاقه نمی کرد.

بقیه ی درس ها هم به همین دلایل بود حذف کردم سعی کردم منتقانه حذف کنم چون واقعا تو دو هفته کی جمع می کنه باید هزینه اثر بخش می بود انتخاب هام.
یا مثلا چشم اخرین واحدم بود فکر می کردم تا حدی یادم مونده باشه! و برای همین اصلا نخوندمش. ولی کلا از بیخ و بن یادم رفته بود و همه رو غلط غولوط زدم.

ولی کلا اینقدر حذفیات بالا بود خیلی سوال ها رو اصلا بلد نبودم و با ظن بالینی می زدم... کلا گند دیگه خیلی به خودم غره بودم مثکه.

اقا اینجانب بیمارستان های ولیعصر و انقلاب را نمی دوستم.... دور و بد مسیر و گنده که اگه شانس منه همونا می افته بیخ ریشم.
کاش یه جای نزدیک با دوستام باشم. ای خداااااااااا.

هدف ده ساله رو هر جور حساب می کنم فقط باید بچه اورد که این قدر بلند مدت درگیرت کنه. :)))))
بی هدفی هم عالمی داره بابا. بقیه هم اداش رو در می آرن به نظرم زندگی کلا بی هدفه! برای همین هم هست من دیگه در هیچ امری عجله ندارم. هفت سال بشه ده سال یا بشه پونزده سال. اصلا دوباره دارم از اون ور بام می افتم.

مرسی از دسته گل هایی که فرستادی... :[]

ژنرال جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 18:09

این چیزی که گفتی زانوها رو گذاشته رو داشبورد به نظرم دررفتگی بدون فرکچر باشه.
بچه مون سوال رو در یاد نداره متاسفانه درست خخخخخ...
اینترنی دوره ی خوبیه. لذت ببر ازش و خودتو درگیر درس و کار کن. دوره ایه که تستسترون هاتم خیلی فعال میشه!!

واقعا هیچ یادم نیست... مغزم فیوز پرونده البته همیشه هم همین طورم حافظه ام سفید می شه بعد امتحانات مهم.
ای خدا. اینم پررررررر.... خب این چه سوال بی معنی ایه. دهه. حالا نمی شه شکستگی هم داشته باشه؟ من رو این سوال حساب بازکرده بودم خب!

نه مرسی مال خودشون. نمی خوام. منو ولم کنند رها باشم. :() اقا من یه چیزی از خودم می دونم می گم تو بیمارستان زیاد دوام نمی ارم... حس می کنم قراره برم قتلگاه.

ژنرال جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 19:31

به عنوان بزرگتر رشته ایت یه راهنمایی بکنم بهت؛
اولا تو قراره دکتر بشی و شایستگی آینده ی تو و اینکه بخوای از حرفه ات زندگی کنی، به این بستگی داره که چقدر دکتر خوبی بشی. دکتر خوب تو کتابخونه و بخش و اورژانس و درمونگاه پرورش پیدا میکنه نه جای دیگه. بنا براین خودت رو درگیر مریض و مریض خونه کن و قطعا ضرر نمی کنی.
ثانیا اگه تو اینترنی روزی ده چیز جدید یاد نگیری یعنی روزت به بطالت گذشته.
ثالثا بیشترین نزدیکیت با رزیدنت های یک و دو و نرس ها خواهد بود؛ تا میتونی ازشون یاد بگیر و غرور هم نداشته باش.
رابعا نترس؛ تو دانشجویی و اومدی که یاد بگیری. اگر سوتی دادی خجالت نکش. اونی که تو رو به خاطر سوتیت یا اشتباهت قضاوت کرد قطعا یه گاو و ابلهه.
پس با دید و انرژی مثبت برو تو کار دوران بالینی.

ممنونم بابت این نکته های نغز، انصافا تلاشم را می کنم اویزه ی گوش کنم.
البته این رو بگم، من الان اصلا از اینکه دو سال بعد قرار هست چی کار کنم به خودم مطمئن نیستم، مخصوصا به عنوان شغل. چون یک سری ها واقعا علاقه دارند، و صد درصد تلاششون هم می کنند، ولی من این طور نیستم برای من اینکه در انتها یک پزشک حاذق و حتی پولدار بشم کافی نیست و رو راست باشیم راضی ام نمی کنه منتها حق با توست این مدت که شرایط فراهم هستش تلاشم را می کنم.

مرسی به خاطر بخش رابعا که کلی مرا دلگرم کرد.

ژنرال شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 22:54

سلام. کلید هم اومد. چه کردی؟
سوالای ارتو رو دیدم؛ سوالای سختی نبود.
۱. وقتی بیمار پاهاش رو موقع حادثه ردی هم گذاشته یعنی قطعا جز اکسترنال روتیشن تو هیپ نداره و فقط در رفتگی خلفی رخ میده.
۲. پیش آگهی آسیب عصب مدین از رادیال و خصوصا اولنار بهتره خصوصا تو بچه ها و جوون ها.
۳. تو تاندونیت بسکتبالیست ها یا جامپرز تندنیت؛ و کلا در اکثر موارد تاندونیت های اندام تحتانی تزریق کورتون به خاطر ریسک پارگی تاندون ممنوعه.
۴. پین هایی که سرشون خارج از پوسته قطعا درآورده میشن؛ دیوایسی که علامت عفونت داشته باشه در آورده میشه؛ دیوایس ورزشکارا هم درآورده میشه. پس پلاک بازوی یه آدم جوون اندیکاسیون خروج نداره وقتی علامتی نداره.
۵. شکستگی چند مهره ی مجاور تو کتاب شما اندیکاسیون جراحی داره.
۶. تورتیکولی بالای ۵ سال عمل میخواد.
۷. خون رسانی تو اسکافویید هر چی پروگزیمال تر باشه بدتره؛ پس شکستگی های پروگزیمال اسکافویید زمان بیشتری برای جوش خوردن لازم داره.

اره دیشب چکش کردم! اتفاقا می خواستم الان بیایم واست بفرستم که دیگه از من خیلی خیلی زرنگ تر بودی. احسنت...
ببین از این ها سه تا رو درست زدم.
اون در رفتگی خلفی غلط شد و سوختم...
کلا هم نمره ام چیزی حدود ۱۰۰ تا ۱۱۰ می شه. که خب اصلا نمره ی خوبی نیست ولی قبوله دیگه.
می دونی من چون خیلی اروم اروم می خوانم اصلا پونزده روز برایم کافی نبود. باقی اش هم شرایطم جوری نبود که مطالعه ی درست حسابی داشته باشم... با وجودی که کلی تعطیلات و فرجه داشتیم.
یعنی ببین الان همین سه تا رو تقریبا شانسی اوردم، چون اصلا نرسیدم مطالعه کنم ارتوپدی رو با وجودی که خیلی هم مورد علاقه ام بود و از یک سال و نیم پیش که گذروندمش هم زیاد چیزی به ذهنم باقی نمانده نبود.
و خب پشیمونم. نمی دونم اگر بر می گشتم چه کار می کردم، هنر ازمون دادن رو که هیچ وقت نداشتم و همیشه خیلی پایین تر از دانسته هام ظاهر می شوم. استرس شب اخر هم خودش جدا، من واقعا فکر نمی کردم قبول بشم شب اخری...
دلم از این می گیره که خب من واقعا موجود تو اوتی نیستم، ولی این نمره هم نمره های بچه های تو اوت دانشگاه ماست. :))) یعنی بسیااار قشنگه من با معدل ۱۷ هم نمره با بچه هایی شدم که همین جور امتحان می دادند هر بخش رو و مثلا معدلشون روی ۱۴ تا ۱۵ هست. خلاصه رفتم قاتی باقالیا.این اذیتم می کنه که اینقدر ابله و کودنم. :))) و من الله توفیق.

پزشکی رو باید خوند، و من هنوز بدنم با این لایف استایل کنار نیامده. ایشالا که سریع تر تمام می شه و از شر همه اش با هم راحت می شوم.

مراد یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 14:59

خیلی جالبه من هروقت اسم کاربری ( ژنرال ) رو میدیدم با خنده میگفتم تو سرجوخه هم نیستی بعد میخندیدم
اما آلان فهمیدم که ژنرالی ....
فقط منم که سرباز صفرم
جالبه کیلگار هم داره ناز میکنه میگه نه من دکتری نمیخوام!
خب پس چی میخوای؟! شغل به این قشنگی چرا ناز میکنی!؟
ببین کیلگارا شما در این پس به نکته مهمی اشاره کردی که میتونم قسم بخورم 99 درصد دکترا نه جراتش دارن نه عرضش رو دارن
فقط تو هستی که هم شجاعتش رو داری هم عرضه اش رو داری
و اونم همینه که همه رو از دم به تیغ جراحی حواله میکنی
باور کن لذت بردم دیگه درنگ نمی کنی فورن میگی اتاق جراحی
میدونی با این تصمیمت چقدر خانواده ها رو از ورشکستگی و بدبختی نجات میدی!
دکتری که بیمارش رو با دواهای الکی سر بدوانه اصلن فکر نمیکنه این خانواده ها ممکنه کمرشون خم یشه ورشکست و نابود بشن
اما تو اینقدر عرضه داری که میگی باید بره اتاق عمل یا بمیره راحت بشه یا زنده بمونه
ایوالله کیلگاراخان باور کن ما به امثال تو احتیاج داریم منکه همه شیرازیها رو می فرستم طرف تو میگم این دکتر حتی قرص هم نمیده فقط میگه تا بیخ ببرین

چرا اتفاقا شدیدا ژنراله!
نه بابا ناز که نمی کنم، اینده ای که برای خودم متصور می شوم متفاوت هست از پزشکی صرف و برایم کفایت نمی کنه پزشک شدن.
نه ربطی نداره، من نه هنوز پزشکم نه صلاحیتش رو دارم حتی، این یک ازمون بیشتر نبوده،
پزشک ها سوگند یاد می کنند بر اساس بهترین منافع بالینی عمل کنند و وقتی هم مریض ارجاع داده می شه برای جراحی یعنی نفعش در جراحی هست، این تفکر غلط باید شسته بشه از جامعه. نمی گم نیستند هستند ولی تعدادشون زیاد نیست. نباید یه کار کرد جامعه اعتمادش رو به پزشک ها از دست بده.

جدای اون من علاقه مندم به جراحی، این ها هم همگی تلمیحی بود به اون علاقه. نه بیشتر.

مراد یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 15:01

پس = پست

نفهمستم.

مراد یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 20:27

{ نفهمستم }
جمله هفتم باید می نوشتم ( پست ) اشتباه نوشته بودم ( پس ) واسه همین تصحیح کرده بودم که متاسفانه متوجه نشدی!

الان فهمستم. :)))

یاقوت سه‌شنبه 19 اسفند 1399 ساعت 20:50

این پلنگ تین ایجره :))))خیلی نابه .. من که پلنگ نیستم ولی همینقدر فک کنم خسته مه ..

تبریکات فراوان .. یادم نرفته تولدت مبارک با تاخیر خیلی زیاد .. شاد و عمودی باشی فرزندم

سلام سلام شما کجا تشریف دارید؟ ما براتون اعلامیه ی گم شدن تنظیم کرده بودیم ها. جاتون یک مدت خیلی خالی است. سالم و برقرار باشید. بیشتر سر بزنید ما کم داریمتان.

و ممنونم.... کلییییی. عمودی هستم فعلا! :)))) به زودی ضربدری شاید!!

پ.ن. انصافا از کجا فهمیدی تین ایجره؟ :)))

یاقوت چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 10:17

علیک علیک ..
ای داد:(.. کاش بیشتر گم و گور می شدم .. نمیشه یعنی کامنت قبلیو حذف کنیو اون اعلامیه رو بذاری ینی هیچ راهی نداره ..

خیلی خندیدم من (یاقوت خجسته ای م آقا من همون گمو گور بشم بهتر نیست).. خب از نظر فیزیولوژی و اینا شاید کودکه !!!! ( خدای من ینی پلنگ کودکو از کجام آوردم) ولی خدا وکیلی اینجور لش و خراب بودن فقط مختص نوجوناست...خدا کنه که اینو دیگه درست گفته باشم که پلنگه دیگه؟!

اعلامیه را گذاشته بودم انتهای یکی از پست ها کجای کاری... منتشر شده. :)))) بگردی پیداش می کنی.
پلنگ به اون دخترا می گن که لباشون پروتزیه، این بدبختو با پلنگ قاطی نکن.
این خسته اس.... خیلییییییی خسته اسسسسس. مثه من. نوجوونا که مثه اسمون قرمبه اند. لش کجا بود... قدر نیروگاه هزاران کیلو وات انرژی دارند.
این منم بعد پره...
من من گردن شیکسه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد