پرزیدنت محبوبم،
پرزیدنت ترامپ....
اخ. من برای شما هیچ ننوشتم. رسم زمانه همین است. خیلی وقت ها از مهم ترین چیز ها نمی نویسیم و در عوض می چسبیم به فرعیات. اقای پرزیدنت... من از ایران برایتان می نویسم. و فکر می کنم لفظ ایران کافی باشد برای معرفی خودم. غریبگی. فلاکت.
خواستم در چند خطی که فرصت دارم، بگویم که برای روزی که در انتخابات امسال انتخاب نشدید (به هر علت واقعی یا غیر واقعی) کرور کرور حرف و ایده داشتم. همه اش گیر کرد به حلقومم. حال نوشتن نبود پرزیدنت. همه چیز روی دور تند غیر قابل درک بود. ایستادم و فقط نگریستم. باورم نمی شد انتخاب نشدید. ایضا برای روزی که لنگ ایالت جورجیا بودیم. همین طور در روزی که کنگره ی امریکا توسط هوادارانتان تسخیر شد. برای همه ی این ها نوشته و احساس داشتم و فرو خوردم.
آقای ترامپ... آخ آقای ترامپ. من با شما حرف زیاد دارم. خیلی خیلی زیاد.... چه بگویم. از کجا بگویم. ملال نوشتن نیست پرزیدنت. می بینی چه کارمان کرده اند؟ ملال... نوشتن... نیست.
من کسی بودم که بار اول که انتخاب شدید این را نوشته بودم. و کمی بعد این را... چهار سال راه است که از نوشته ی اول برسیم به اینجایی که من هستم: دلتنگ شما.
امروز عکستان را کنار هواپیمای شخصی تان دیدم. داشتید دست تکان می دادید که کم کم کاخ سفید را ترک کنید. با مو های هویجی و کت همیشگی چهارشانه دست در دست ملانی. از شما چه پنهان پرزیدنت ترامپ، من دلم گرفت! کاش می شد نمی رفتید. شما آخرین امید من بودید پرزیدنت. اخر پرزیدنت... شما از ته دل ما چه می دانید؟ ما در ایران جوری جان می کنیم، که من تنها راه درست شدن این کابوس را روی کار ماندن شما می دیدم. حال که شما هم رفتید، تمام امید هایم نقش بر آب شد. پرزیدنت من هر شب هزار جور خواب می بینم و در هیچ کدامش راه فراری برای زندگی آینده ام پیدا نمی کنم. همه اش کابوس های اشفته است. در هر کدامش یک جای پازل می لنگد. آقای ترامپ. خواستم صاف و ساده پیش شما اقرار کنم، چون شما خودتان بهتر از من می دانید: من بدبختم. من خیلی بد بختم. نمی دانم باقی هم میهنانم این حس را دارند یا نه، ولی من از زمانی که چشم باز کردم بدبخت تمام عیاری بودم.
بار ها دلم می خواست ایران را می پوکاندید برود پی کارش. پرزیدنت به نظرتان دارم شر و ور می بافم؟ نمی دانم... بار ها با خودم فکر کردم که اگر شما در یک روز سخت کله خر بودنتان را تا صد درصد شارژ می کردید، شاید می شد ایران را تسخیر کنید و بعد از آن ما بشویم مستعمره ی شما امریکایی ها. مستعمره بودن ترسناک است؟ اقای ترامپ، پرزیدنت محبوبم، از وضع فعلی ترسناک تر می خواهد باشد؟ رهبر ما و ایل و قماششان می گویند واکسن کرونا نزنیم چون جن دارد. از این ترسناک تر گزاره ای می شناسید که در مستعمره بودن محقق شود؟
پرزیدنت... اخر پرزیدنت اصلا شما چی می فهمید؟ از بار دل یک ایرانی بدبخت چه می فهمید؟ می فهمید پناه بردن به خواب از ترس بیداری چیست؟ می دانم که گلف بازی کردن را خیلی دوست دارید. در ایران ما اصلا حتی فرصت نمی کنیم فکر کنیم چی را دوست داریم. من و هم میهنانم، باکستر قلعه ی حیواناتیم. تا پای مرگ جان می کنیم، به امید اینده ای بهتر و بعد جرقه می زنیم و بی صدا تمام می شویم. کاش تا بودید یک کاری می کردید پرزیدنت. کاش تا قدرت داشتید یک خاکی به سر ما می کردید و بعد می رفتید.
قصه را دراز نمی کنم چون اگر چندین خط بیشتر ادامه دهم، حتم به یقین پشت مانیتور خواهم گریست. گفتم ضجه ها و قمه هایم را بزنم و بعد بدرقه تان کنم. ولی این را بدانید، من تا ابد برای کوفه فه ها... برای توییت هایتان درباره ی رابرت پتینسون و کریستین استوارت... برای رکاکت شما... برای یک کلامی تان... برای کله خر بودنتان...برای عدم اعتقادتان به ماسک... برای تنها پرزیدنتی که توییتر بنش کرد... برای اصل ترامپ بودنتان دلم تنگ خواهد شد. شما بیش از هر کس خودتان بودید، کسی بودید که اگر لازم می شد در مقابل یک کره ی خاکی می ایستادید و حرف خودتان را مدال سینه می کردید حتی اگر احمقانه می بود و این بسیار برای بنده قابل ستایش است.
یادتان هست؟ قرار بود دنیا را به اتفاق هم به کام مرگ بکشانیم. حال شما رفتید و من ماندم تنهای تنهای میان سیل این تن لش ها. این جام شوکران را مهمان من باشید، به یاد شعار همیشگی خودمان دو نفر :" به امید انقراض بشریت، پیپ پیپ هورا، بنگ بنگ."
خدا پشت و پناهتان،
کیلگارا از جهنم ایران،
این همیشه دلتنگِ مو های هویجی تان.
پ.ن. و ده امتیاز مثبت برای بانو فایزه رفسنجانی که گل به خودی تمام عیار منطق دانی بود و روی تخم چشم ما جا داشت.
پ.ن. یاد بگیریم، منم امروز فهمیدم:
Potus: president of the united states
Flotus: first lady of the united states
Fgotous: first gentelman of the united states
Slotus:seconde lady of the united states
Sgotus: seconde gentelman of the united states
مورد اول رئیس جمهور امریکاست، مورد دوم و سوم، همسر رئیس جمهور امریکا هستند. مورد چهارم و پنجم همسر معاون اول رییس جمهور امریکا.
گردنت بشکنه کیلگارا حرف دل 80 درصد از جوانان ایران رو زدی
خیلی ساده و صمیمی و خودمانی نوشتی آورین
باور کن تک تک واژه هات حرف دل من بود اصلن انگاری خودم نوشتم !
من نمیدونم ترامپ چه تخم دو زرده ای در شیراز کاشت که اینقده بچه های محل ما دوستش دارن! بخدا عجیبه!
باورت نمیشه بهش میگن آرنولد خخخخخ
خش می کنم فدا مدا. سخن کز دل براید لاجرم بر دل و این ها...
راست می گن هم محل ها،
ترامپ یکم شبیه ارنولده
چهارشونه و هیکلی هم هست بازم مثل ارنولد.
دیس لایک:)
Ok
ضجه+ second
دنیا به عقلانیت بیشتر نیازمنده؛ ایضا ایران.
ضمنا گردنت نشکنه و خیلی هم سالم بمونه! :))
سرباز پروپوزالتو نوشتی؟!
اااااااه
ممنونم واقعا
چه قدر دیکته ت خوبه.
ببین seconde که رسما تمام دوران پای ثابت غلط دیکته های زبان انگلیسی مدرسه ام بود. فرو رفته به مغزم!
ولی زجه واقعا عالی بود. سرچ کردم زده بود زجه یعنی زنی که تازه زایمان کرده تا چهل روز.
ولی غلط مصطلحی هست و حتی یک بار روزنامه ی همشهری هم این غلط رو داشته.
ممنونم گردن بنده بسیار سالم هست، :))) فکر کنم دوستمون منظوری نداره ته دلش می فهمم. اگر شکست هم، فوری می ایم پیش خودت جراحی اسپاین، غم نداره که.
اخ نگو. دارم می زنم به فرق سرم با پایان نامه. میشه گفت زرنگی کردم و یک پروپوزال اماده از یک استادم تحویل گرفتم. دارم خوشگلش می کنم صرفا تا ببینم بعدش چیست.
کیلگارا خان واژه ( پوکوندن ) فکر میکردم فقط مال ما شیرازی ها و اصفهانی ها هست
آخه نصرت الله وحدت هم در فیلمهای قبل از انقلاب از این واژه زیاد استفاده میکرد و من همیشه فکر میکردم این واژه فقط ما شیرازی ها و اصفهانی ها بکار میبریم
نمیدونستم شما هم بکار میبرید
یه واژه دیگه هم باز ما و اصفهانی ها بکار میبریم که شاید جالب باشه
مثلن زنهایی که حامله هستن و فارغ میشن میگن ( ترکیدم ) یا فلانی (ترکید) یعنی فلانی فارغ شد
البته یادتون باشه یه وخ اومدین شیراز از این واژه ترکیدن استفاده نکنید چون کم کمک منسوخ شده و برداشت های بدی میکنن
چون از این واژه برای چیزای بدی هم استفاده میشه
نه باور کن رایجه پوکوندن... من که زیاد به کار می برم اصلا نمی دونستم مال گویش شما باشه! اینقدر روتین هست واسم.
بچه تر بودم که تکه کلامم بود. :))) پوکوندمش یا فلان چیز پوکید!
ترکیدن هم استفاده می کنیم اینور،
ولی نه به معنای فراغت از بارداری،
به معنای پر خوری.
می گیم اینقدر غذا خوردم که دارم می ترکم. یا اینقدر غذا نخور بچه ترکیدی!
یا می گیم از خنده ترکیدم. :)))
10 سال بعد کل مردم آمریکا چراغ دست میگیرن و به دنبال ترامپ میگردن که او را بر تخت ریاست جمهوری بذارن میگین نه این خط این نشون اینم کلاه درویشون
منظورت این هست که از چه نظر خوب بود براشون، اقتصادی؟
چون از نظر فرهنگی که بسیار ابروشون رو می برد خجالت می داد همه را در سطح جهان.
ترامپ واسه ما خوب بود به اخوند رحم نمی کرد، واسه اونا را مطمئن نیستم که خوبی هاش بیشتر بود یا بدی هاش.
من خودم اگه شهروند امریکا بودم احتمالا بایدنی می شدم.
(شاید می شد ایران را تسخیر کنید و بعد از آن ما بشویم مستعمره ی شما امریکایی ها)
کیلگارا این جملت منو یاد 15 سال پیش انداخت. اون زمان یه شبکه ماهواره ای بود که مجریش دقیقن حرف تو رو زد اما به شکل دیگری
او میگفت ای کاش آمریکا ایران رو کن فیکون میکرد بعد 50 ـ 50 میخوردیم یعنی 50 درصد مال اونا 50 درصد مال ما
بعد او گفت اصلن 60 درصد مال اونا 40 درصد مال ما
بعد او منصرف شد گفت اصلن 70 درصد مال اونا 30 درصد مال ما
بعد گفت بخدا بازم می صرفه اصلن 80 درصد آمریکایی ها بخورن 20 درصد بدن ما بخوریم بازم ارزش داره چون جیب آخوندها اونقده گشاده که یه قطره آب از دستشون نمیچکه ملت بخورن پس همون بهتر که آمریکایی ها بخورن بعد 20 درصدش بدن ما بخوریم
بعدش گفت بخدا ایران گلستان میشه
باور کنید من این مثال این مجری رو همیشه هر وقت به یاد میارم کلی میخندم اما بعد که فکرش میکنم می بینم حق با مجری شبکه ماهواره ای بود
حالا که نوشتی کاش ایران مستعمره آمریکا بود خیلی برام جالب بود اگه میدیدمت شتلق میزدم پس گردنت
میگفتم پسر تو چقد باهوشی
اخه واقعیت اینه همین الانش هم مملکت دست ما نیست و تاراجه و در واقع غیر مستقیم مستعمره هستیم. ولی بخور بخورش مال اخونده.
حداقل رسمیت پیدا کنه، فقط از شر اخوند راحت شیم مستقیم بیان بخورن!
خیلی از مجریه خوشم اومد. :دی
واقعا همین طوره بیست درصدش رو بدن ما به نظر من هم وضع خیلی فرق می کنه، گلستون نمی شه ولی از اینی که هست بهتر می شه.
همه چی داره صادر می شه الان. نفت مال اونا. صنعت مال اونا. دانشمون هم مال اونا حتی. نیروی کار باهوش هم فرار می کنه سمت خارج. محصول ها همه خوب هاش صادر می شه و پولی به ما نمی رسه!
رفتم میوه بخرم سبزی هیچ چی نیست. می گم کجاست؟ می گن فرستادیم روسیه! راست و دروغش با خودشون.
حالا جالبه این مدت که تحریم فشار اورده بود یکمی فراوونی میوه داشتیم. هه. سرزمین هفت بهشت داریم، و همه ش مال اوناست!
من نمیدونم این کار زمان شما هم باب بود یا نه؛ اما چون اکثر روزنامه ها غلط داشتند به دانش آموزها روزنامه می دادند که بخوننش و غلط هاش رو بگیرن. البته یه تشویقی هم در لفافه برای افزایش سرانه ی مطالعه و نیز مطالعه ی غیردرسی برای نسل نو بود.
برای همین یافتن غلط در روزنامه ها بسیار شایع هستش.
یک تزی من دارم؛ که ممکنه نوشته هام رو صد سال بعد نوه ام بخونه و مبادا بیاد بگه بابابزرگم چقدر بی سواد بوده که غلط املایی و نگارشی داره! خخخخخ
وای نه چه باحال ما اصلا از این چیزا نداشتیم! اصلا تا حالا همچین چیزی نشنیده بودم.
ولی کلا بسیار لذت می برم همیشه غلط هامو بگیرید بسیار لطف می نمایید به بنده.
من غلط دیکته زیاد نمی تونم بگیرم، غلط محتوایی ولی گاهی وارد کردم و مثلا نشستم ایمیل دادم به مجله و روزنامه. که مثلا های فلانی، اسم شاعر فلان شعر اشتباه چاپ خورده. :))) تو دانشگاه هم که مجله ها پر غلطه.
نهایت لطفی هم که به نوه کردم این بود که جدشون به سلامتی بدون افتادن داره فارغ التحصیل می شه و کلی زیر ابی رفتم تا طلسم بدون تجدید بودن کارنامه ام شکسته نشه.
ولی انصافا دیکته نه. این عنوان را نمی تونم لقب بکشم. حواسم هست به نوه های تو تاکید می کنم ولی که بابابزرگ لغت دان دبشی داشتند. خیرشو ببینی. :دال
اینکه راحت با نقاد خودت کنار می آیی و ازش تشکر میکنی، یه کنش غیر معمول هستش تو مملکت ما که ای کاش مسئولین و صدرنشینان امورات لشگری و کشوری این ویژگی رو داشتند!
ضمنا دانی که چیست دولت؛ دیدار سرباز دیدن!
نفهمیدم نقاد کی بود که من باهاش کنار اومدم؟ اتفاقا گاهی خیلی یبس هستم در این زمینه. خوشحالم اینجور به نظر امده از بیرون.
بر خسروی گزیدن؟ :))) لطف شماست قربان. تعظیم نظامی. سرباز رو فعلا پشت سنگر فرستادند پناه گرفته ژنرال!