یه عادت من درآوردی ای که دارم،
روز های به خیال خودم مهم، گند، خیلی پرخاطره یا احساسی رو باید ننویسم.
یا اون قدرحسش قویه که یادم می مونه،
یا امید دارم یادم بره.
اینو نوشتم، که به خودم ثابت کنم،
دوم ابان یه روز معمولیه. در حدی که بشه واژه ش کرد و به معمولی جات پرداخت:
____________________________________________________________________
امروز بعد عمری لطف کردم به جمعیت بیرون و بعد یک و اندی ماه از تابوت نازنینم بیرون اومدم و به قصدی غیر از بیمارستان یا خرید پایم را گذاردم بیرون! افتابی که مدت ها زیارتش نکرده بودم، چشم های ومپایر گونم را می زد،
عکس لاتاری انداختم و خون آشام طور شد که کاملا انتظارش می رفت،
سر راه سنگک خریدم،
بابام موقع تحویل گرفتن نون، سوختگی روی روکش ماشینو دید گفت این جای سیگاره و در لحظه گرخیدم یاد جوکای باباهای مچ گیر افتادم،
مقدار زیادی به این فکر کردم که بایدن جوابه یا ترامپ و فعلا که با ترامپ جلو می رم،
جوجه کباب مصنوعی کباب کردم،
خر زدم،
بعد از یک ماه که دنبال وقت بودم، خبر مرگم برای خود اناری باز کردم، یکی از دانه هایش به اندازه ای ابشار نیاگارا پاشید روی تیشرت جدید گران طوسی روشنم،
هنوز هم نفهمیدم انتی دوت دانه ی انار چیست،
گروه های درسی مدرسه ی ایزوفاگوس مورد حمله ی یک اکانت فیک با محتوای پورن های خیلی خفن قرار گرفته بود و کلی دور هم خندیدیم بهشون و به سلامتی باز شدن چشم و گوش داداش کوچیکه،
با نظریه جوهری ملاصدرا آشنا شدم و فهمیدم اوف شت این واقعا اصلا ربطی به دوات نداشته،
و همین.
چند تا نکته ی دیگه،
سنگ های سنگک داغ بود. خیلی داغ.
موقع دنده عوض کردن، زدم با نون سنگک دستم رو درست حسابی خراش دادم و به قدری از دستم خون برفت که سنگفرش خیابان های تهران گلگون شد که گلگونه ی مردان خون ایشان است و خلاصه محتاج پیوند خون گشتم،
و یک دنیا سوال بی جواب عرفانی طرح کردم در صف سنگک فروشی چون طولانی بود.
مثلا داشتم فکر می کردم سنگکی زدن تو ایران جوابه،
یا اینکه بعدش تحقیق کردم دیدم امتیازش رو به هرکسی نمی دن،
یا بعدش به این فکر کردم که سنگ های سنگک رو از زیر تاب سرسره ها جمع می کنند؟
و بعدش به اینکه قیمت دستگاه مکانیزه ی لواش از یه پراید بیشتر نیست ولی در عرض سه چهار ماه نهایتا پول پرایدو در می اره و سراسر سود میشه،
یا اینکه لباس و ظاهر همیشه لاغر شاطر ها رو دوست دارم، برای همین توی امانگ آس فعلا کلاهم رو گذاشتم کلاه شاطری باشه،
کلا سنگکی رفتن خوبه.
ملاصدرا هم زیاد می رفته به نظرم که نظریه ی جوهری رو نوشته.
البته تهش که فکر کردم، نظریه ی جوهری به کتم فرو نرفت واقعا.
ها یک خانم بود اون وسط به بچه ی چهار پنج ساله می خواست یاد بده چه جور کارت بکشه.
به جای جد و اباد کودک مردم و زنده شدم،
من با سن قدر خرس، اگه لطف کنم و کارت مترو و دانشجویی را اشتباه به جای کارت بانک نکشم، دیگه رو شاخشه قطعا سر و ته کارت بانک رو قاطی می کنم و معتقدم هنوزم کلی جا دارم برای پیشرفت،
ولی این بچه سه چهار ساله باید حتما امروز و در این شرایط یاد می گرفت.
مطمئنم کرونایی شد. مطمئنم.
نکته ی این درس:
اینجا بهش می گن سنگک ساده،
ولی یه ورش خشخاش داره.
بعد وقتی بهش می گن خاشخاشی،
یعنی دور ورش خشخاش داره.
پ.ن. و به نتیجه رسیدم، هنوزم دنیای اون بیرون مال شما، من تنبل شاه عباس رو ولم کنید تا اخر عمر تو همین خونه باشم.
من فقط یکی رو پیدا کنم، بهم بگه اره منم همین جورم اصلا دوست ندارم خونه رو ترک کنم که مقر فرماندهی خالی بشه، خیالم راحت می شه. نبود؟ ای بابا.
هیشکی ندیدم مثل خودم این قدر دیوونه ی تو خونه موندن باشه.
از من بیشتر دیوونه ی تو خونه موندن نیستی کیلگ.
تو تلگرام یه کانال هواداری هست واسه تیم پیکان، اینا هر از چند گاهی یه لینک پیدا میکنن حمله میکنن داخلش از همین چیزا میذارن. تمام فحشاشونم به تیم سایپا میدن! خخخخخ
واقعا؟ تو هم خونه دوست؟
اخیش!
مسعود من همه اش می گویم نکند نرمال نباشه و مشکلی چیزی داشته باشم. مخصوصا یه سری دوستام خیلی ددری اند، و هی مقایسه می کنم با خودم می گم نه بابا من واقعا یک مرگیم هست!
برای همین دنبال شریک جرم می گردم. خوشحالم که دیوونه ی تو خونه ماندنی. بزن قدش!
اقا. این خرابکاره اشنا بود. از بچه های خودشون بود. اومد فحش زیر و بالای مشاور رو داد کلی هم عکس و فیلم مشتی فرستاد تهش هم پیداش نکردند.
به مدت یک هفته هر روز یک گروه رو هدف قرار می داد
یه روز علوم
یه روز اجتماعی
یه روز فارسی :()
وگرنه اره با اون بات ها اشنا هستم. جذب مخاطبه به نظرم.