با آژیته ترین لحن ممکن،
در ناامیدترین وضع،
پر فشار ترین شرایط و گیس و گیس کشی،
زنگ زده بودم گروه ایمونولوژی،
به منشی ای که تلفن را برداشت التماس می کردم:
- من از دانشجو های پزشکی هستم، نیاز مبرم دارم هر طوری از دستتان بر می آید من را با یکی از اساتید یا دانشجویان ایمونو لینک کنید باید یک سوال خیلی فوری ازشان بپرسم. واقعا کار واجبی دارم و عاجزاز تعطیلی خوردن ها. خواهش می کنم تقاضا می کنم استدعا دارم اگر میشه مستقیم من را با یکی از اساتید لینک کنید کارم بد جور گیره!
- اره خب باشه بگو مشکلت چیست؟
- به شما بگم؟
- بله.
- شما اقای؟
- فلانی.....
و اون سطل آب یخ هست که از بالا می ریزه رو سر و کل ادمیزاد؟ همون بود. خودش بود!
(حتی نگفت دکتر فلانی! من خودم شناختمش که باهاش در علوم پایه کلاس داشتیم! در این حد متواضع)
چند درصد امکان داره توی این تعطیلی های کرونا زنگ بزنی و استادی که در به در دنبالشی به جای منشی گوشی رو برداره؟
آی خدا.
حس جوجه ای رو داشتم، که مامان مرغه پرهاشو باز می کنه می گه :"اکی بپر بغلم!!!"
در جا شماره تلفن ، و کلی اطلاعات خوب بهم داد.
یک ساعت باهام حرف زد! شت. یک ساعت!
خدامن را تاکسی درمی بکنه هر وقت و زمانی که از وجود انسان های فرشته در این کره ی خاکی نا امید می شوم.
یکی مثل اینه،
استاده و جواب تلفن منشی رو می ده و کلی با من چک و چونه می زنه درمورد چند و چون مشکلم.
یکی هم با وجودی که هنوز دانشجوعه مثل اون دیروزیه، هر چی می گیم می گه خودت برو سرچ کن!
استادی که تلفن منشی را جواب می ده نصیبتان باد عزیزانم. استادی که شماره می ده. به فکره. اهمیت می ده. از این استادا. از اینا!
ادم های انرژی مثبت خفن بی ادعای این شکلی.
خداروشکر منم یکی از این استاد خوبا دارم که هر وقتی از شبانه روز مشکل داشته باشی کمک میکنه