الان دارم با ایزوفاگوس بیست سوالی بازی می کنم،
با این مضمون که "حدس بزن دیشب کدوم یکی از اونجرز واقعنی مُرده؟"
مثل برق گرفته ها بلند شده دونه دونه نام می بره که :"هالک؟" "اسپایدر من که خیلی جوون بود؟" "مرد مورچه ای؟"
من همیشه گاهی در وقت های آزادم با خودم فکر می کردم کدوم یکی از نقش اصلی ها اول بمیره تو دنیای واقعی. همون طور که توی هری پاتر همیشه فکرشو می کردم و آلن ریکمن هیچ وقت هیچ وقت به عنوان اولین نفر به ذهنم نمی رسید. می دونی حس مرگ اولین نفر از یک گروه خیلی عجیبه. اولین نفر از ورودی یک دانشگاه... اولین نفر از بچه های دبیرستان... اولین نفر از یک خانواده... اولین نفر از هری پاتر... اولین نفر از مارول...
اولین نفر کسیه که با مرگش، گروه رو ناقص می کنه، برای همیشه.
همونیه که داره داغ عنصر تمامیت رو به دل تک تک اعضای مجموعه می گذاره تا ابد. تو خانواده ی ما، یا حداقل از دید من، این یه آدم عموم بود. تا قبل اون مرگ فامیل نزدیک ندیده بودم.
مثل وقتیه که یک مهره ی شطرنج گم می شه. مهره حتی اگر سرباز باشه، یه سرباز که ارزش زیادی نداره و سرنوشتش معمولا فضا پر کردنه، بازم فرقی نداره. حسش بازم همون حسه. منتها خوشبختانه بعضی شطرنج ها چند تا سرباز اضافه تر هم دارند تو بسته شون که اگر گم شد جایگزین کنی.
مثل دکمه های لباس. خیلی لباس ها رو وقتی می خری یکی دو تا دکمه یدک هم دارند.
مثل وقتیه که پازل رو می سازی و قطعه ی آخرش، اون چیزی که به کل تصویر تمامیت می بخشه، هیچ وقت پیدا نمی شه.
خلاصه در مورد مارول هم تو هیچ کدوم از فکر هایم تصور نمی کردم بلک پنتر باشه. اصلا به بلک پنتر فکر نمی کردم راستش.
و واقعا امیدوارم آر دی جی نمیره هیچ وقت هیچ وقت که من دق می کنم.
بشنویم از فتانه:
" شهر من آخر منو رها کرد،
بازم غم اومد منو صدا کرد.
بذارید برم من،
بذارید برم من،
بذارید به رم من." :دی
آر ای پی بلک پنتر. حیف که تنها رنگین پوست نقش اول فیلم ها بود، و الان دوباره همه سفید پوست شدند.
اولین اکس جی اف !! من اینو تجربه کردم؛ مزخرفه...
جمله هایی که گفتی خیلی دقیق وصف یه سری احساساته. یه وقتایی هم اون مهره ای که گم میشه سرباز نیس و خیلی بالاتر از اونه . اونجاست که دیگه جایگزینی هم نداره
امیدوارم هیچ وقت هیچ کسی مهره شطرنجش رو گم نکنه