با اختلاف، سنگین ترین هفته ی سال کرونایم بود و کماکان هست!
واقعا حس می کنم دارم وا می دم و احتمالا بعد این که آخرین برنامه ام هرچی که هست امتحانه پروژه ی کاریست تحویله هرچی به محض این که از شرش خلاص بشم، مطمینم کم کمش تا یک هفته رو به افق می شم اینقدری که دارم به خودم فشار می آرم چون اتفاقا این بار (برخلاف بقیه زمان ها که نمی فهمم بیش از توانم هندونه بار زدم و عوضش بعدا افقی می شم) خودم هم خوب می دونم بیش از حد مجازه.
تصعید تصعید
نه خسته نه خسته لامصب.
حس می کنم یه خرم، از هر دو ور پالونم پنج شش کیسه آرد خیس آویزون کردند!
ترسناکش این بود امروز، فقط داشتم فکر می کردم که اقا اگه دیشب بیدار نمی موندم چه غلطی می کردم امتحان رو دقیقا؟ ساعت ها برای امتحان خوانده بودم و تمام سوالات از مباحثی اومد کهصرفا دیشب دور کردم. ترسناک بی معنا. هر یدونه اش رو که می زدم اینجور بودم ای طراح لاشیییی اینم که از مباحث دیشبه.
یک کاغذ دارم روش فقط تاریخ امتحان نوشتم، هر بار یکی از بدبختی های رویش رو خط می زنم. چیزی نمانده.
فرض کن امتحانی که داریم این هفته اتی، اونقدری گرخایشی هست که همه به هر زوری بوده خودشون رو یک هفته تعطیل کردند،
حالا من تو این یک هفته ده برابر همه شون امتحان شرکت کردم و فردا تازه باید استارت امتحانی رو بزنم که دوستام یک هفته پیش استارت زدند. نابودما یعنی.
ولی این شلوغی ها خوبه،
از اونجایی که من کلا حالم حال نمی شه وقتایی که ولم کنی به حال خودم،
همین بهتر تا خرخره تو همه چیز فرو رفته باشم روز و شب رو از هم نفهمم.
امتحان چی داشتی و امتحان چی داری؟
اخ نگو نگوووو دلمان خینه.
امتحان های سال پیش! شاید جراحی! واحد اضافه ای که شکر خوردم داوطلبانه برداشتم! المپیاد! عفونی! نورو! به زودی زنان! پوست! و باز هم هست. تازه این ها فقط کارای دانشگاهه. ده تا کار دیگه هم خودم ریختم سرم و پاره شدم رسما.
من یه چند بار اپیو دوختم (میری زنان میفهمی چیه و فواید و معایب عمودی و افقیش چیاست)، خواستی بدوزمت!