یه ماشین دیدم، از جای دستگیره ی سقف کنار پنجره هاش، ماسک اویزون کرده بود.
چهار تا ماسک کنار چهار تا پنجره...
و این ماسک ها با باد تکان تکان می خوردند... وضعی.
خیلی صحنه ی روحانی ای بود. این قدر که حواسم پرت شد نزدیک بود ماشین جلویی رو حسابی مورد عنایت قرار بدهم. :)))))
به شدت حال کردم با اصل وجودش و خلاقیتش، و البته به حجم خل و چل بودن خودم ایمان اوردم.
الان هم دارم مقاومت می کنم ماسک های خودم رو اینجور اویزون نکنم به ماشین.
کلا خیلی باحاله که همه جا ماسکه! رو صندلی ماسک، رو تخته پاک کن ماسک، رو دستگیره ی ماشین ماسک...
خیلی خوووووبه که یه سری ها هستند اون بیرون از رفتار های عجیب غریب ابایی ندارند و از منم دیوونه ترند. این جرئتم می بخشد، خیلی روشنم می دارد.
کاش می شد با صاحابش لختی حرف می زدم. به نظرم اگر فرصتش بود هم صحبت های بسیاااار خوبی می شدیم.
:)))))))))
یوهاهاها