Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

#اعدام_نکنید!

دارم فکر می کنم اگر لحظات آخر زندگی خودم بوددقیق چی کار می کردم؟

و چون تا الان رسما توی همه ی روز و شب های سخت خودم یک انتخاب را بیشتر عملی نکردم، بازم همواره انتخابم همونه: می خوابیدم.

شازده کوچولو بود یه افتاب گیر می اورد بهش می گفت تا اخرین لحظه ای که می بینمت طلوع و غروب مسمتمر کن، و تماشاش می کرد.


ولی من هر وقت دیدم نمی کشیدم گرفتم خوابیدم. خودم رو خاموش کردم. از پریز کشیدم. مرگ موقت رو به خودم القا کردم.

فقط هر بار دوز داروش فرق داشت.

امشبم همین کارو می کنم. دوباره. دوباره. دوباره.

تا اونقدری که واقعی بشه.


پ.ن. فعلا نمی کُشندشان ولی. هه. شدیدا حسمه و خیلی بهش اعتماد دارم. حالا تا ببینیم فردا...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد