یعنی عینکت در راه رفتن به سمت دستشویی نصف شبانه در تاریکی وسط حال بخورد به توک انگشتت و کورمال کورمال شادی کنی که مثل گاو رویش فرود نیامدی و خورد نشد و بعد به این فکر کنی که اصلا چرا اینجا بود
این بچه کوچولو ها هستن با هر اسباب بازی ای ور می رن یه جا ولش می کنند؟ همون.
وسط راه همین جوری فی امان الله!