یه کتابی بود تو مایه های جودی دم دمی ولی خیلی بیشتر دوستش داشتم ابتدایی بودم می خوندم
الان لازم شد دراز بکشم روی خورده نون ها
و دست هامم چرب غذا بود
و کلی خورده نون هم رفت تو موهام
یادش به خیر یاد یه اپیزودی ازون کتاب افتادم
دقیقا صورتش مربایی شده بود و از لای موهاش آبنبات چوبی آویزون بود در حالی که دست هاش نوچ بود وزانو و پاچه ی لباس کارش که ازین شلوار بندینکی ها هستند به خاک لونه ی مورچه ها آغشته بود و خودش هم هزار سالی بود حموم نرفته بود
خدایااا یکی بیاد منو بندازه تو حموم
تو مو هام پر از خورده نون شد
مدیونی فکر کنی الآن می خوام برم حموم
با همین نون باگت های لای موهام می خواهم بخوابم
کپک کپک موبارک
دیگه خیلی زشته به قرعان جوان بیست و دو ساله حموم نتونه بره!