Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

قَر قَروی کی بودی تو اژدها

ناز نازو و قهر قهرویی شده ام که مپرس.


از عوارض بزرگ شدنه یا من هرچی جلو تر می رم دارم بچه سال تر و احمق تر می شم؟

بابا من اصلا نمی دونستم قهر یعنی چی.

یکی فقط الآن باید بیاد جمعم کنه اینقدر با همه دعوا کردم این چند هفته اخیر.

قشنگ یک دور هر کسی که دلخور بودم ازش را آب کشیدم چلوندم گذاشتم رو بند رخت.


یعنی می دونی از یک جایی به بعد مغزم به من فرمان داد وقتی حس می کنی شیکوندنت و به اخلاق خودت اطمینان داری، دعوا بگیر و قهر کن و به چپت باشه.

قبلا ها ولی دستور می داد:"بگذر حاجی، اینا نفهمند."


اون دنیام قشنگ تر بود. دنیایی که توش گذشت باشه، به چشم خودت هم سفید مطلقه. 

ولی دیگه خیلی گذشت کردم. بطری ش تمام شده. بطری گذشتم ته کشیده و معجون بیشتری ندارم بخورم که ریوایو بشه..

خسته شدم اینقدر همیشه نقطه سفیده ی ماجرا بودم و گند و گه سیاه ها رو داخل خودم حل کردم.

هر کس را توانی دادند.


پ.ن. تلاقی همچین یادداشتی با روز جهانی کودک؟ واو. حقیقتا واو! باحال بود. 

صمنا مادرم برایم یک پیام فرستاده که روز جهانی کودک به همه ی کسانی که کودک درون فعالی دارند مبارک. خوشم می آد خودش هم خبر داره من طفل شیرخواره ای بیش نیستم. روز جهانی م مبارک. همه کودکا! همه قر قرو ها!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد