آخخخخخ
این خیلی مهمه باید تعریف کنم!
خواب می دیدم دارم از چهارشنبه سوری جا می مونم و سرم خیلی وحشتناک شلوغه،
پس همه رو پشت سرم رها کردم که برم به چهارشنبه سوری برسم.
خیلی حس خوبی داشت چون به همه گفتم ببخشید من وقت ندارم،
باید برم مراسم چهارشنبه سوری رو به جا بیارم.
فکر کنم امتحان پایان بخش هم ندادم.
در این حجم از بیخیالی.
مال خودم بودم،
زیر بار هیچ قول و قرضی نبودم چون همه رو در یک آن رها کردم،
بعد نکته ی خیلیییی مهمش این بود که،
وقتی رفتم چهارشنبه سوری،
پریدم وسط با جمع همراهی کردم که:
"شنوندگان عزیز،
صدای منو می شنوید از....؟"
مسرورم،
اردیبهشت به قول مانکن فابریکی بود.
ببین ژانر این پست ها که با "خواب دیدم.." شروع میشه مال منه، اولش باید بنویسی با کسب اجازه از اون یارو فلوره
برو. ما هم یه زمانی خواب می دیدیم،
فابریکشم می دیدیم،
مثل خواب های تو آب دوغ خیاری نبود که،
سناریو چینی شده بود در حد استیون اسپیلبرگ.
بعد یه مدت بی مزه شد دیگه تعریف کردن خواب،
برو آرشیوو بخون ایمان بیار.