Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Acute suture

بنده هم اکنون دارم بخش چهار بیمارستان تخت ۱۶ رو به آی سی یو تخت ۷، بخیه می زنم. بلای که بودم من.

جان خودم یادگاری می شه این بیگاری ها و تف مالی ها.


برگشتم بهش می گم عه اسمش مشهده. 

می گه دیگه پس واقعا یا خود خود امام رضا. :)))


شایدم مهشیده. چه م دانم.


پ.ن. گور باباش، نمی تونم دیگه. 

از چشم هام داره اشک می آد از خستگی. هشت ساعته درگیرشم. ادامه ی سوچور در حداقل سه ساعت دیگه.

مغزم که دو ساعت آخر رو خود مختار گذاشته رو اتوپایلوت. "باربری" رو می خونم "باربی". و از همین فهمیدم که وقت شات داونه. فورا.

فقط اومدم اینجا اعلام گور باباش کنم که بتونم راحت بخوابم.

خیلی خسته ام.

حس می کنم تا آخر دنیا می تونم بخوابم.

تا خود آخر دنیا..



نظرات 2 + ارسال نظر
شایان چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت 18:32 http://florentino.blogsky.com

پنجاه سال تحمل کنی جبرا باید تا آخر دنیا بخوابی بابا جان.

عه چرا پنجاه سال.
قرار نبود پنجاه سال.

شایان پنج‌شنبه 11 بهمن 1397 ساعت 12:44 http://florentino.blogsky.com

قراری نداشتیم

با شما خیر،
با خودمان بله.

همان طور که تو با خودت قرار داری تا ۱۲۰ عمر کنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد