بیایید براتون از یکی از عشق ترین استادای جهان، فحش یادگرفتم.
برگشت گفت: "این فلسفه های تستیکولار چیه به هم می بافید؟"
"فلسفه های تستیکولار"
"فلسفه های تستیکولار"
ادبیات این موجود پسندیده شد.
شدیدا. قویا. اکیدا قویا حتی.
خیلی قشنگ تر از ما ها حرف می زنه اقلا. فحشای این دوران تکراری شده، خسته کننده شده، و روتین شدن هر چیزی کشنده ست می دونی...
دارم به کتابی که می خوام بنویسم و فعلا تنها چیزی که ازش می دونم اسمشه، فکر می کنم..
"فلسفه های تستیکولار"
بعد می برم می دم امضاش کنه.
یعنی اشک به چشمم حلقه زد تحت این افکار.
روزی که کتابمو داره امضا می کنه.
پ.ن. آره خب، خودم فهمیدم.
اینجا ایرانه مجوز نمی دن.
منم فقط به شرطی می نویسمش که اسمش همین باشه. و لا غیر. من این اسم رو می خوام.
به نظرم همه ی آدما پرنده تو قفس هستند،
ولی ما ایرانی ها، خب آره سقف قفسمون به طرز خیلی ناجوان مردانه ای پایین تره.
اینجا خیالم نمی تونیم بکنیم. کتاب منتفیه.
ععععع این خیلی شبیه منه...نه خب بهتره بگم من شبیه ایشونم!
فحش علمی دادنامو یادته؟
آره اتفاقا ذهنم جرقه زد سمت تو. ولی یکم باید وارد تر بشی تو دامنه لغات، این استاد ادبیاتش تکه.
می دونی در عین ادب، می زنه از بیخ و بن متلاشی می کنه.
ولی سستی کردیا این یه مورد رو یادم ندادی.
عجیبه ها...
تا حالا بهت نگفتم لفت تستیکته حاجی؟!
نه اونو که آره،
منظورم دقیقا ترکیبی از این دو واژه ست.
"فلسفه" "تستیکولار"
احساس اساطیری دارم بهش.
فلسفه ی زندگیمه لامصب
خب استاد گفتند علی ای حال نبافید بهتر است.
آیا عادم نمی شوی.
این فحش قدمت تاریخی داره.ده ساله فقط من دارم از اطرافیان میشنوم خخخخ
فکر کنم شما هم دقت نکردیا،
صرفا ترکیب این دو واژه.
تاریخو کار نداریم ما.