مرسی از پشه ای که خون مامانم رو خورد،
و مجبورش کرد بیاد با دستای خودش کولر رو روشن کنه.
ها ها کیف کردم ازین اجبار.
وااااای خداااااوندگااااااار.
کولرررررر توی شب پاییییییز.
اونم موقع خواااااب. زیر ملافه ی تازه شسته شده که بوی ماده ی شوینده می ده.
مرسی پشه مرسی پشه مرسی پشه!
الآن آب دماغم راه افتاده هیچی نشده، ولی مهم هم نیست. به شدت یخ بستنی شدن رو دوست دارم.
سرما هم که نمی خورم چون بزرگ شدم. :دی
اصلا فکر کردن به این حقیقت که الآن پاییزه و ما کولر روشن می کنیم خوشحالم می کنه. اینقدر عقده شو دارم.
ولی شما بدونید من هر وقت خونه م رو جدا کنم از اینا، پنجاه درصد اولش به خاطر کنترل کولر و اسپیلت هست که دربست کف مشت خودم باشه.
ببین دیگه ما چقدر خوشبحالمونه که تا اخر مهر کولرا روشنن!!!!
البته منظورم اینه که کولر تو هوای سرد پاییزی خوشحالیه! که زیرش لرز بزنی. تو هوای گرم که روتینه خب.
عجب
عجب
عجب
خیلی بزرگ شدی کیلگ. مثلا با ساعت پستت حال نکردی دیشب..
کپچای هم الان 88988ه...بیا حداقل یکم با این حال کن، به یاد روزان کودکیت
بزرگ چی، خوابم می اومد در گیر جزئیات نتونستم بشم.
خیلی باحاله هر دوتاش. :دی
دقیقا متضاد دیشب من که بخاری روشن کردم